به - پا - خیز

info_bepakhiz@yahoo.com

به پاخيز; مستقل بوده و به هیچ سازمان و نهادی وابستگی ندارد


03 April 2006

آنها که حقيقت را می گفتند


بی ترديد اگر ملت ايران چنين سرنوشت تيره ای را حدس می زد هرگز در 12 فروردين ‌1358، به نظام جمهوری اسلامی رای نمی داد, اما در آن سرمستی و سراب انديشی دوره آغازين انقلاب صدای حقيقت گوش شنوای چندانی نداشت

روشنگری: در 12 فروردين 58 رژيم قرون وسطايی ولايت فقيه از طريق برگزاری يک رفراندوم موجوديت خود را شکل داد و از مردم برای نظامی که بی ترديد يکی از تبهکارترين نظام های سياسی عتيقه در تاريخ معاصر جهان بايد به حساب آورده شود, رای گرفت. رای به نظام جمهوری اسلامی يک اشتباه دردناک و تاريخی بود که هنوز هم که هنوز است ملت ايران تاوان آن اشتباه را پس می دهد. راست است که رفراندوم تقلب آميز بود, ولی در فروردين 58 مردم از خود سازمانی نداشتند که بتواند در برابر تجاوز و توطئه همه جانبه روحانيت پيرو خمينی به حق رای مردم ايستادگی کند. در جامعه ای که از خود سازمان نيافته باشد, به مطالبات واقعی خويش واقف نباشد, تصويری روشن از آن چه می خواهد نداشته باشد و قدرت کافی برای دستيابی به خواست های خويش از طريق سنگرسازی در جامعه مدنی مهيا نکرده باشد, شيادان و ديکتاتورها, ابن الوقت ها و چهره های فرصت طلب به سادگی حق رای عمومی را به نردبانی برای برانداختن حق رای عمومی و سوار شدن بر گرده ملت تبديل خواهند کرد. رفراندوم 58 نشان داد که برای تضمين حقوق و آزادی های دموکراتيک در ايران سازمانيابی نيروی دمکراسی بايد پيشاپيش شکل بروز حق رای تحول و تکامل يافته باشد وگرنه رفراندوم به عنوان يکی از اشکال بيان حق رای می تواند به سادگی به ضد خود تبديل شود و به جای نظام دمکراسی فاشيسم مذهبی شکل دهد. در آغاز انقلاب و در آستانه برگزاری رفراندوم جمهوری اسلامی بودند نيروهايی که به خصلت خدعه آميز رای خواهی روحانيت پيرو خمينی از ملت اعتراض می کردند؛ بودند نيروهايی که "جمهوری اسلامی, نه يک کلمه کم, نه يک کلمه زياد" را, تلاش برای مشروعيت دادن به فاشيسم مذهبی از طريق رای مردم می دانستند و بودند نيروهايی که می گفتند روحانيت به عنوان يک دستگاه خودمدار که منافع اخص اش بر منافع هيچ يک از قشرها و طبقات اجتماعی ايران انطباق پايدار ندارد, تنها می تواند هيولای فاشيسم مذهبی را به جامعه تحميل کند و در صورت پيروزی در نابودی آزادی و دموکراسی ذره ای ترديد نخواهد کرد. و ديديم که چنين کردند: نسلی را در کوره جنگ سوزاندند؛ در زندان ها و شکنجه گاهها به دار آويختند, همه احزاب و سازمانها را قلع و قمع کردند, دانشگاهها را بستند و اساتيد سکولار و آزاديخواه را تصفيه کردند و کردستان و ترکمن صحرا را به خاک و خون کشيدند. آنها که از کنج پستوهای خاک گرفته حوزه های جهل و تاريک انديشی آمده بودند از طريق کشتار و جنايت و سرکوب به فرمانروايان خونخوار ملتی سرکوب شده و بی سازمان تبديل شدند؛ گورستان ها را از جوانان آزاديخواه انباشتند و حساب های بانکی خود را از دلارهای غارت شده نفتی. جامعه ای به جای گذاشتند با ميليونها فقير و حاشيه نشين و معتاد و بيکار که اين روزها در انتطار سرنوشت شوم خود (تحريم مرگبار يا جنگ) به سختی انتظار می کشد. بی ترديد اگر ملت ايران چنين سرنوشت تيره ای را حدس می زد هرگز در ‌١٢ فروردين ‌١٣٥٨، به نظام خمينی و اعوان و انصارش رای نمی داد, اما در آن سرمستی و سراب انديشی دوره آغازين انقلاب صدای حقيقت گوش شنوای چندانی نداشت. حقيقت تقريبا هميشه راه خود را به سختی باز می کند و به پيش می رود و گاهی آن ها که اشتباه می کنند، تنها با پرداخت بهايی سنگين و چه بسا جبران ناپذير به حقيقت دست می يابند. روی کار آمدن رژيم اسلامی مسلما يکی از شواهد تاريخی اين واقعيت تلخ است

0 Comments:

Post a Comment

<< Home