به - پا - خیز

info_bepakhiz@yahoo.com

به پاخيز; مستقل بوده و به هیچ سازمان و نهادی وابستگی ندارد


12 March 2010

ساقیا، قدح جان به خیال یک نگاهش ز کف افتاد و شکست

به پا خیز: و باز هم واپسین روزهای اسپند. روزهایی که در این تلخ تبعید تمام ناشدنی عطر و رایحه آخرین روزهای ماه آخر سال در دوران کودکی و نوجوانی را بر یاد و ذهن مرطوب و نم آلوده ام می پاشاند و هر چند کوتاه بارقه ای از امید و یک حس آشنا اما غریب را در فضای تاریک پیش چشمان بسته ام به تصویر می کشد
نمی دانم این حس از کجا نشات می گیرد که با گذشت این همه سال، وقتی که هنگامه اش می رسد، می جنبد. جابجا می شود. آدم را قلقلک می دهد. وادارت می کند فارغ از همه چیز، دل به جریان غریبش بدهی و رقص موزون اما گنگش را تا بیخ تصاویر بیجان موجود در ذهنت بی ترجمه و تفسیر به تماشا بنشینی. بر می خیزاندت تا چرخ زنان بر دورانی که جز خاطره از آن برایت چیزی نمانده سلامی دوباره کنی
تازه به سماع درآمده ایی که بغض سنگینی نیمچه لبخند باز شده بر لبانت را در هم می پیچاند. درست مثل آدمی که از سرما در خودش مچاله شده است. تازه یادت می افتد که کجا هستی. و بدنبال آن این سوال همیشگی که چرا اینجا هستم؟ و از آن مهمتر آنکه چرا نمی توانم آنجا باشم؟
دل می زنم. نه می خواهم که این حس و حال را رها کنم و نه حسش را دارم که ذهنم را درگیر پاسخ های تکراری و همیشگی این چراها بنمایم و بدنبال آن درست همان حکایت شعر " آغوش شب" تکرار می شود
که: و بدنبال آن
دست تقدیر و قضاست
که مرا
به سحر می سپرد
هنگامه سپیدی و روشنایی است که تازه می فهمم که کجا هستم. چه شده است و چرا من اینجایم. اما هنوز شعور و درک این موضوع را که چرا نمی توانم آنجا باشم را نیافته ام
شاید تو بتوانی دلیلی بیاوری، شاید که این همه شاید و اگر را بتوانم از ذهن بی تابم پاک کنم. اما اینها هم همه "شاید" هستند
پس آرزو می کنم، تا شاید این بار قبول بیفتد

30 January 2010

!!! در این وادی سخن از عشق آوردن چه آسان است

به پا خیز: طی چند ماه گذشته و در ادامه اعتراضات مردمی پس از انتخابات ریاست جمهوری در خردادماه سال هشتاد و هشت، آنچه به نوعی توجه مرا به خود جلب کرده، ادعاهای گروهها، احزاب و شخصیتهای مختلف سیاسی در این وادی و دروغ پردازی ها و رویا بافی های کودکانه ایشان است
هر کس سعی داشته و دارد تا بنوعی حرکت اعتراضی مردم و جنبش شکل گرفته موجود را متاثر از خط و جناح سیاسی خویش معرفی کرده و ادامه این حرکت و پایداری آن را در گرو اجرای نصایح و دستورالعملهای صادره از سوی ایشان و یا جریان فکری خاصی که ایشان بدانجا منصوب می باشند معرفی نماید
آنچه که این موضوع را بیش از اندازه لوث می کند آنکه امروز هر شخصی به کمک یک دوربین ساده و اجاره ساعتی یک کانال ماهواره ای و یا ایجاد یک وبسایت یا پایگاه اینترنتی، به خود این اجازه را می دهد که برای یک ملت تعیین تکلیف کرده و عقاید خود را به خورد آنها بدهد
متاسفانه در این بین هستند بسیاری افراد که حتی از عهده ارائه یک خط مشی فکری و حزبی نیز عاجز بوده و تنها به توهین و ناسزاگویی به این و آن می پردازند. آن آقایی که از یک تلویزیون ماهواره ای از هم اکنون برای مجلس آینده ایران نقشه می کشد و رویای وکالت در مجلس و یا شاید ریاست آن را در سر می پروراند، از کجا مطمئن شده که می تواند رای مردم را برای حضور در مجلس کسب کند که امروز چنان لگام گسیخته از این تریبون ساعتی به همه و همه ناسزا می گوید و عباراتی رکیک را به زبان می آورد؟ به استناد کدامین سند ایشان خود را طلایه دار جنبش اخیر مردم ایران میداند؟ شخصی که در طی بیش از یک ساعت برنامه تلویزیونی، صدها جمله زشت و زننده را بکار می برد و جالب اینکه هر کسی روی خط ارتباط تلفنی می آید، به ایشان بد میگوید. پس این طرفداران و رهروان این دوستان کجا هستند
آن سو نیز چیزی شبیه همین سو هست، البته با اندکی تفاوت
امروز ایمیلی را از یکی از دوستان باصطلاح سبز دریافت کردم. ایشان 10 دلیل برای حمایت (کورکورانه) مردم از موسوی و شرکت در راهپیمایی اعتراضی 22 بهمن (زیر چتر نام میر حسین) را ذکر کرده بودند
چند بار ایمیل را خواندم. فی الواقع گیج و مبهوت از اینکه این دوستان من و امثال من را ... فرض کرده اند و یا حفظ نظام و بدست آوردن قدرت زیر سایه ولی فقیه ایشان را ... کرده که به این راحتی به خود اجازه می دهند که به شعور انسانها توهین نمایند
بطور خلاصه مضمون و چکیده ایمیل این دوست را در اینجا می آورم تا خود به قضاوت بنشینید و دریابید که در این وادی هر کسی بر طبل خود می کوبد و آنچه کماکان بی اهمیت جلوه می کند، دموکراسی وحس آزادی خواهی مردم و تاوانی است که تا کنون برای آن پرداخته اند
فرازهایی از رهنمود های حضرات سبز: اگر موسوی فراخوانی را برای حضور در این راهپیمایی صادر کرد، بایستی حتما اجابت کرد ولو اینکه ایشان در این بیانیه به بزرگداشت پیروزی انقلاب و جدا سازی صف مردم از اغتشاش گران برای شرکت در این راهپیمایی اشاره کنند
بایستی از پرداختن به شعارهای تند و ساختارشکن پرهیز کرد
ما بعنوان سبز قصد حذف کسی و یا براندازی نظام و پایه گذاری یک انقلاب جدید را نداریم، بنابراین همراه داشتن یک نشانه سبز و نهایتا در دست گرفتن اصل 27 قانون اساسی کافی است
ما تنها می خواهیم بعنوان سبز حق اعتراض داشته باشیم
حضور قدرتمند ما در 22 بهمن، قدرت چانه زنی را به سران سبز می دهد. ما باید به سران خود اعتماد داشته باشیم
به راستی آیا می شود هیچ امیدی به سران باصطلاح سبز و یا در طرف مقابل به اپوزیسیون تکه تکه و شلخته نظام بست؟

26 December 2009

!بدون تیتر

به پا خیز: این عکس توسط یکی از خوانندگان محترم برای من ارسال شده است. ابتدا قصد داشتم تا مطلبی هر چند کوتاه در نقد آن نوشته و به تحلیل و مو شکافی عکس بپردازم اما فکر می کنم حیف است که با نوشته های خود ذهن بیننده را تنها و تنها به یک مسیر خاص هدایت کنم. این عکس در حقیقت، حقیقت مکتوبی از اوضاع امروز ایران و باورهای افرادیست که تحت هیچ شرایطی حاضر به از دست دادن قدرت و سلطه عقیدتی و سیاسی خود نمی باشند


22 November 2009

! این دلیلم را دلیل بی دلیلی ام مدان

به پا خیز: مدت زیادی بود که فرصت به روز کردن این وبلاگ دست نمی داد. همه آن کسانی که در تبعید به سر می برند به خوبی می دانند که روند زندگی در تبعید دقیقا همانند یک منحنی سینوسی می باشد
شما ابتدائا با مسائل و مشکلات ناشناخته ای روبرو می شوید و مسلما اگر خود را آماده برخورد با این مسائل و مشکلات ننموده باشید، ضربات و لطمات جبران ناپذیری را متحمل خواهید شد. اتفاقاتی که گاه اثر و پیامدهای خاص آن، ماهها و شاید سالها بر زندگی شما سایه انداخته و آن را تحت تاثیر خود قرار دهد
پس از طی این مراحل، یک مرحله به نسبت راحت تر را آغاز می کنید. این یعنی شروع یک زندگی تازه در یک محیط تازه
شاید شور و اشتیاق برای شناخت ناشناخته های اطراف، فرصت اندیشیدن به موانع و مشکلات موجود در این راه را تا چند صبایی از شما دور سازد. ناشناخته هایی همچون فرهنگ، آداب و سنن و از همه مهمتر یک زبان کاملا بیگانه
پس از طی این مرحله و گذار از آن، به آنجایی خواهید رسید که یا بایستی تن به جریانی هولناک در دهید و بی توجه به اینکه که بوده اید و برای چه در اینجا هستید، در برابر تصمیماتی که برایتان می گیرند سر تعظیم فرود آورید و یا اینکه برای ابراز وجود در این جامعه غریب می بایستی ثابت نمایید که شما هم می توانید
شرط این که بتوانید از این دوره نیز به سلامت عبور نمایید فقط یک چیز است و آنهم "خواستن" است
بخواهید که سهمی در این جامعه ایفا کنید و بپذیرید که در اینجا فقط خودتان نیستید و خود را بعنوان نماینده یک فرهنگ و یک ملت بدانید. همان کاری که بسیاری از ایرانیان سابقا انجام داده اند و ما بعنوان یک ایرانی به آنها می بالیم
اما دوستان عزیز، همانگونه که گفتم گذار از این مرحله آنهم در چنین شرایط بحرانی سیاسی و اقتصادی در جهان بسیار سخت تر از گذشته است. امروز نه تنها باید بخواهید که می بایست مبارزه هم بکنید. مبارزه با تمام آن کسان و قوانینی که قصد دارند تا شما را از ادامه این راه باز دارند
اینها همه را در کنار مشکلات و دلتنگی های موجود و همچنین ضرورت ادامه مبارزه در صحنه و عرصه سیاسی و حقوق بشری ایران بگذارید تا ببینید به یکباره چقدر حجم مشکلات زیاد و زیاد تر می شود، تا جاییکه فرصت نمی کنید وبلاگتان هم به روز نمایید

26 August 2009

معرفی برخی از شکنجه گاههای رژیم

به پا خیز: یکی از خوانندگان عزیز نسبت به ارسال این خبر اقدام نموده اند و من نیز بی هیچ کم و کاستی آن را منتشر می کنم
بازداشتگاه مخوف 59 سپاه
این بازداشتگاه در زير زمين های پادگان عشرت آباد واقع شده است. اين بازداشتگاه آنقدر مخوف و فاقد امکانات و قرنطينه شده است که فقط افراد شاغل و دارای اختيارات و مدارج عاليرتبه در امور آن دخالت کرده و اجازه بازديد از آنجا را دارند. در موردی خاص نیز رئيس دادگستری استان تهران "عليزاده" در سال 84 آنرا در ليست بازداشتگاه های امنيتی فوق سری قرار داد که حتی به خود او اجازه بازديد از اين بازداشتگاه را نداده بودند
اين بازداشتگاه تحت اختيار حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران اداره می شود و تمام جرائم خاص رخ داده از جمله اتهامات امنيتی و جاسوسی واقع شده در سپاه پاسداران در آن رسيدگی و تکميل پرونده می شود
امکانات ملاقات به صورت تعريف شده و آئين نامه ای برای متهمين بازداشتی وجود ندارد. تمام سلولهای متهمين انفرادی است و چند اتاق عمومی زير 10 نفر نیز در این بازداشتگاه وجود دارد. در آنجا از بهداشت و غذا و نور کافی و مطلوب خبری نيست .از اميتاز تماس تلفنی نيز خبری نيست، مگر در حضور بازجو و کارشناس پرونده و با اجازه آنها. اين بازداشتگاه به مانند ساير بازداشتگاههای امنيتی با سيستم تعريف شده خود با متهمين برخورد می کند که برخورد شديد و خشن و عدم مراعات حقوق انسانی و نگه داشتن در بی خبری مطلق يکی از کوچکترين انواع برخوردهاست.گنجايش اين مجموعه که البته با امکانات ويژه ای که در بخش بازجويی و شکنجه و انفراديهای خاص آن وجود دارد، حدود 300 نفر می باشد
می توان گفت بازداشتگاه 59 سپاه يکی از سری ترين و مهمترين بازداشتگاههای جرائم امنيتی و جاسوسی سرتاسر کشور است که حتی در مواردی بازداشتی های آن تا مدتها بدون کوچکترين اطلاعی در آن نگهداری و شکنجه و بازجويی و يا حتی معدوم می شوند که همه اين اعمال تحت نظارت مستقيم نهاد اطلاعات سپاه پاسداران ساماندهی و انجام می شود. در اين بازداشتگاه نيز اعلام آمار رسمی افراد و اسامی آنان مرسوم نيست و همه چيز و همه کس از متهم تا مامور بازداشتگاه با شماره گذاری فراخوانده می شوند و همه جا و همه لحظه متهم با چشم بند تردد می کند و مطلقا تا زمان آزادی و يا انتقال کسی را نمی بيند و کسی هم جز بازجو و بازرسين بازداشتگاه به سراغش نمی آيند


بازداشتگاه نبوت
بازداشتگاه نبوت واقع در خيابان سهروردی می باشد و اداره آن مشترکا در اختيار وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران است که بر خلاف اکثر بازداشتگاههای امنيتی که در زير زمينها واقع شده اند اين بازداشتگاه با دارا بودن راه ارتباطی مستقل و بدون مزاحمت در بالای يک مجتمع تجاری و به حالت استتار شده ای قرار دارد که حالت يک خانه امن و بازداشتگاه فوق سری را دارد که دارای گنجايش بسيار کمی می باشد و بازداشتی های خاص به آنجا منتقل می شوند که بنا به شرايط جائز نيست به مکانهای معلوم و شناخته شده منتقل شوند
می توان گفت علی رغم نظارت وزارت اطلاعات بر اين بازداشتگاه ولی عموميت نيروهای عملياتی و اجرايی و بازجويی را نيروهای حفاظت و اطلاعات سپاه پاسداران انجام می دهند.البته از اين مکان به عنوان بازداشتگاه و مکان امن موقت برای برخی بازجويی ها و بازداشت ها و يا نقطه کور در بين بازداشتگاه از نظر رخنه و نشت اطلاعاتی محسوب می شود
کل مجموعه از چند انفرادی و يک اتاق بازجويی تجاوز نمی کند و افرادی در حد انگشت شمار در آن نگهداری می شوند که پس از تحقيقات و بازجوئی های محرمانه به مراکز امن اصلی در بازداشتگاه های بزرگتر منتقل می شوند
در اين مکان از ثبت رايانه ای و نقل و انتقال اطلاعات در مورد شخص بازداشتی و ملاقات و يا ارجاع به مرجع قضايی خبری نيست و اکثر متهمين آنرا متهمين جرائم امنيتی و سياسی سپاه پاسداران تشکيل می دهند
عشرت آباد
اين بازداشتگاه نيز در داخل قرارگاه مبارزه با مواد مخدر عشرت آباد واقع شده است
گنجايش آن چيزی حدود 250 الی 350 نفر است
دارای 3 سالن می باشد که در هر سالن 15 انفرادی به ابعاد 1.5 تا 2 متر وجود دارد که در هر انفرادی به زور 5 نفر نگهداری می شوند
متهمين بازداشتی ريز و درشت مرتبط با مواد مخدر سرتاسر تهران را به اين بازداشتگاه منتقل می کنند. در قسمت درب ورودی تمام وسايل افراد را تحويل و در کيسه های انفرادی برزنتی قرار می دهند. متهمين برای اينکه بتوانند پول خرج کنند اجازه بردن تمام پول خود را به بازداشتگاه دارند
ميانگين مدت اقامت افراد تا زمان انتقال به دادگاه و يا زندان 3 الی 7 روز است البته در موارد خاصی متهمين جرم سنگين و قدرتمند را برای شناسايی رابطينشان و تحت شکنجه و بازجويی قرار دادن ماهها نيز می توانند نگه دارند. بازداشتگاه و تشکيلات عشرت آباد زير نظر اداره مبارزه با مواد مخدر نيروی انتظامی است که يکی از مشهورترين مکانها برای بازجوييهای فنی از متهمين مواد مخدر است
شدت عمل و ضرب وشتم در مورد اينگونه متهمين که با مواد مخدر سر و کار دارند در اکثر نهادهای انتظامی بسيار ضعيف و به ندرت است و اکثرا با آنها برخورد فيزيکی خاص و بسيار شديدی مثل اداره آگاهی و اطلاعات انجام نمی شود ولی بازداشتگاه مرکزی مواد مخدر عشرت آباد تنها جاييست که تا مرحله شکستن دست و پا و فک و دنده های متهمين پيش می روند و مجاز به بهره مندی از اجازه همه نوع شکنجه تا سر حد مرگ، در مورد متهمين مواد مخدری است
از بهداشت وملحفه و غذا برای بازداشتيها خبری نيست مگر پس مانده ها و ضايعات غذای سربازان و کارکنان اداره مبارزه با مواد مخدر که به صورت فله ای پخش و توزيع می شود.مقوله استحمام و حمام به طور مطلق در اين بازداشتگاه وجود ندارد. حتی اگر فرد بازداشتی ماهها در آنجا باشد و گال بگيرد و يا شپش از سر و کول آن بالا برود. در انفراديها چيزی به نام نور و پنجره و تهويه وجود ندارد.در روز فقط 3 بار اجازه استفاده از دستشويی وجود دارد و درها هميشه بسته است و بازداشتی ها به صورت کتابی کنار هم می خوابند
سالهاست که شستن و تعويض موکت و پتوهای سلولها به فراموشی سپرده شده و اکثرا به استفراغ معتادان و ادرار و مدفوع آنانی که خود را نمی توانند نگه دارند آلوده است. سربازان هر نخ سيگار را به بازداشتی ها ما بين 5 الی 10 هزار تومان می فروشند. از بهداری و دارو و امکانات پزشکی خبری نيست مگر اينکه فرد در حال مرگ باشد که اين واقعه در بازداشتگاه مواد مخدر بسيار رخ می دهد که فرد بر اثر تشنج های پی در پی و عدم رسيدگی و اعزام به بيمارستان دچار ايست قلبی و مرگ می شود که در نهايت با صورت جلسه های ساختگی و نبود شاهد در امر عدم رسيدگی به موقع به وضعيت متهم و بازداشتی متوفی، پرونده بی سرو صدا به نفع متوليان بازداشتگاه و اداره مبارزه با مواد مخدر بسته می شود
البته در مواردی نيز پرونده بازداشتی فوت شده ای را که بر اثر ضرب و شتم و خفگی در زير دست و پای مامورين بازجويی جان داده با پرونده سازی عدم رسيدن مواد مخدر و يا سنگ کوب و ايست قلبی با صورت جلسه های ساختگی بدون هيچگونه اعتراضی می بندند و دست های پنهان هميشه حامی جنايات آشکار و پنهان آنهاست که اين حمايت های ضد انسانی و ناقض حقوق بشر چنان اختياراتی به متوليان بازداشتگاهها می دهد که هر آنچه می خواهند در دخمه ها انجام دهند و صدای کسی به جايی نمی رسد که يکی از اين مجموعه ها بازداشتگاه تحت اختيار نيروی انتظامی، اداره و بازداشتگاه مبارزه با مواد مخدر عشرت آباد است
شايد به راحتی بتوان گفت که هيچ مرجع انتظامی و نظامی و امنيتی به اندازه اداره مبارزه با مواد مخدر با قشر دختران و زنان بازداشتی سروکار نداشته باشد که بنا به گفته ها و شنيده ها مدعيات مامورين و شاهدين مرتبط با اين بازداشتگاه همه گونه اذيت و آزار و تعرض و نقض حقوق شهروندی و برخورد ناشايست و تحقير آميز توام با سوء استفاده از اين زنان و دختران بازداشتی در حريم بازداشتگاه انجام می شود که البته در موارد نادر زنان و دخترانی که به آنان تجاوز نمی شود بايد گفت نوع برخورد و تفتيشها و بازجوئيهای پشت دربهای بسته از طريق مامورين مرد و ضرب و شتم آنها از جهت اخذ اقرار و اعتراف در مورد اتهاماتشان و يا اتهامات مردان منتسب به آنان مثل پدر و برادر و يا همسر دست کمی از تجاوز و تعرض و اذيت و آزار در پرتو قانون ندارد و مامورين بازداشتگاه عشرت آباد چون يقين دارند که قشر متهمين بازداشتی در اين مجموعه آنقدر آسيب پذير هستند که کسی به فرياد آنها نمی رسند پس در مورد چه متهم زن و چه متهم مرد هر انچه که ناقض حقوق بشر و ضد انسانی است را در مورد آنها بدون ترس و واهمه اعمال می کنند. خصوصا پرونده سازی و تجاوز به نواميس بازداشتی مردم در سلولها که اکثرا دسته جمعی اتفاق می افتد و خيلی ها در جريان هستند و پای ثابت اين تجاوزات اند و اجازه افشاء و برخورد با آنرا نمی دهند و از عاملين اين جنايتها و تجاوزات به صورت مستقيم و يا غير مستقيم حمايت می کنند
بازداشتگاه سئول معروف به ابوغريب
اين بازداشتگاه در تهران مابين افرادی که درآن نگهداری شده اند و به زندانها منتقل و يا آزاد شده اند به بازداشتگاه ابوغريب معروف شده و تحت اختيار حفاظت اطلاعات نيروی انتظامی اداره می شود و در خيابان سئول و داخل شهرک مسکونی فاطميه واقع شده که لابه لای واحدهای مسکونی گم و استتار گرديده و چند بلوک و زير زمين از اين مجتمع مسکونی به عنوان بازداشتگاه در اختيار آنهاست.در اين بازداشتگاه اکثرا جرائم خاص واقع شده در بين نيروهای انتظامی را رسيدگی می کنند و متهمين را در جهت تکميل پرونده و بازجويی و اعمال شکنجه های خاص در آن نگهداری می کنند که البته به غير از مجموع متهمين نيروی انتظامی در طی عمليات ارتقاء امنيت اجتماعی تعدادی از متهمين اين عمليات را برای دست و پا شکستن و شکنجه دادن و اقرار گرفتن به اين بازداشتگاه انتقال دادند که اکثر آنها را در کمتر از 1 هفته از آنجا به کمپ- سوله- کهريزک انتقال دادند
تمام سلولهای اين بازداشتگاه بدون استثناء انفرادی می باشد و فنی ترين و وحشتناکترين بازجوئيها چه از متهمين نظامی نيروی انتظامی و يا افراد خاص بازداشتی در آن توسط حفاظت اطلاعات نيروی انتظامی تا حد دست و پا شکستن و مرگ انجام می شود.همانگونه که اکثر نهادهای نظامی بازداشتگاههای خاص و مخفی خود را برای اعمال شکنجه دارند و در آنها هيچگونه محدوديتی در نوع برخورد با متهمين بازداشتی نيست اين بازداشتگاه نيز مرکز جولان نيروهای حفاظت اطلاعات نيروی انتظامی است که در آن نه متهم بازداشتی ماهيتا ثبت و درج و بعهده گيری می شود و نه کسی در مورد جان و مال و خانواده و نقض حقوق آنان نگران است و تنها نگرانی در بازداشتگاه ابوغريب اين است که کارشناسان و بازجوها نتوانند هر آنچه که می خواهند به عنوان سند و مدرک و اقرار صريح از متهم تحت بازداشت بگيرند و اينکه نتوانسته باشند متهم بازداشتی را به حد اعلا شکنجه نمايند و رعب و وحشت در دل او ايجاد کنند


66 سپاه پاسداران
اين بازداشتگاه خاص متعلق به سپاه پاسداران که به 66 سپاه معروف است در اتوبان افسريه محدوده بلوار هجرت پشت پادگان علامه طباطبائی قرار دارد و دارای سلولهای انفرادی متعدد و حتی بند عمومی است و در آن متهمين مختص سپاه پاسداران که مرتکب جرم شده اند و يا متهم هستند را نگهداری می کنند. در همین بازداشتگاه بود مدت زمانی مصطفی کاظمی و مهرداد عالیخانی نگهداری می شدند و آیت الله میلانی رهبر مذهبی گروه مهدویت نیز در آن فوت نمودند
ين بازداشتگاه دارای اکيپ های عملياتی زبده و کارآمدی در جهت پيگيری اتهامات و جرائم امنيتی در بين نيروهای سپاه است که بازجوها و کارشناسان آن با اختيارات نامحدود در مورد متهمين بازداشتی عمل می کنند و از نظر فيزيکی و نوع رفتار و نوع متهمين و ضعيت ويژه ای بر اين بازداشتگاه حاکم است و فشارها و تهديدات کمتری نسبت به بازداشتی ها اعمال می شود و نوعی بازداشتگاه در جهت ايجاد سازش و بهره برداری و بازيافت در مورد متهمين را دارد که نه کشتن متهمين آن جايز است و نه دور انداختنشان
پس در اين بازداشتگاه کارهای تخصصی در امور بازجويی و نوع برخورد با متهمين انجام می شود و بنا به دانسته ها امکانات محدودی و در حد کفايتی کمی کمتر از زندان در آن در نظر گرفته شده و تا حدودی با نظر موافق کارشناسان و بازجوها متهمين می توانند با نظارت کامل از تلفن و ملاقات بهره مند باشند و گويا تعدادی از متهمين قتلهای زنجيره ای که احتمال سوءقصد به جانشان را در ساير زندانها و بازداشتگاهها می دادند بی سرو صدا در اين بازداشتگاه نگهداری می شوند
گنجايش اين مجموعه کمتر از 150 نفر است که البته به مانند تمام بازداشتگاههای خاص که در حال توسعه هستند اين بازداشتگاه نيز در حال توسعه و افزودن به ظرفيت و امکانات خود است. از مقوله شکنجه و بر خوردهای غير فنی با توجه به نوع متهمين در اين بازداشتگاه کمتر استفاده می شود


بازداشتگاه قمر وزارت
اين بازداشتگاه که در خيابان دبستان محدوده بين رسالت و سيد خندان واقع شده است و نزديک وزارت دفاع و در کوچه پشتی بيمارستان قمر بنی هاشم است، تحت مديريت وزارت اطلاعات قرار دارد و اداره می شود. از اين بازداشتگاه توسط درب کوچکی که در انتهای کوچه واقع شده است استفاده می شود که هيچ نام و نشانی بر روی آن حک نشده است
اين بازداشتگاه 2 طبقه می باشد و دارای حياط و 4 اتاق مصاحبه و بازجويی و 8 سلول انفرادی که 6 سلول در طبقه بالا و 2 سلول در طبقه هم کف می باشد که تمام سلولها در طبقه بالا و پائين به گونه ای طراحی شده که همه دور يک محيط دايره ای قرار گرفته اند
اين مکان برای بازجوئيها وتحقيقات مقدماتی کارشناسان و بازجوهای وزارت اطلاعات به دور از تنش و در تير رس قرار گرفتن است که اکثرا پرونده های خاص فعالان و مبارزان سياسی را به همراه متهمانش رسيدگی می کنند و اکثرا افراد منتقل شده به اين بازداشتگاه مدت زمان زيادی را در آن سپری نمی کنند و از امکانات محدودی نسبت به بازداشتگاههای رسمی برخوردارند و همان قوانين هفته ای 1 الی 2 بار استحمام و 3 تا 5 نوبت استفاده از دستشوئی پيروی می کنند و متهمين در آن ثبت و يا اعلام بعهده گيری نمی شوند و با فضای خارج ارتباط متهمين قطع است و تمام مراحل تحقيقات و بازجويی با چشم بند سپری می شود و اعطاء هر امتيازی به غير از ملاقات که شديدا بهره مندی از آن ناممکن است در اختيار کارشناس پرونده می باشد که تمام خواسته های متهم در قبال نوع عملکرد و بازجويی ها تعيين و اجابت می شود که در اين بين به هيچ عنوان آدرس محل نگهداری متهمين بازداشتگاه قمر در اختيار خانواده ها قرار نمی گيرد و حتی اگر اطلاعاتی در مورد نگهداری و يا بازداشت فرد توسط مامورين وزارت اطلاعات به بستگان بازداشتی ارائه شود اما محل بازداشتگاههايی مثل قمر در اختيار هيچ کس قرار نمی گيرد

10 August 2009

!!! دوره فشرده آموزش لواط و سکس خشن در گردانهای عاشورا

به پا خیز: روز گذشته خبری توجه افکار عمومی را بخود جلب کرد که بیشتر از اینکه خبر باشد، تایید اظهارات غیر رسمی افرادی بود که طی سی سال گذشته مشابه چنین فجایعی را از زندانهای جمهوری اسلامی گزارش داده بودند
اینبار اما این موضوع بصورتی رسمی و از زبان یکی از ارکان رژیم که در روزگارانی نه چندان دور عهده دار سمتهای اجرایی مهمی در این نظام بوده است، مطرح می شود
موضوع تجاوز به دختران و پسران در زندانهای ایران و در طول مدت بازجویی، بعنوان یکی از اهرمهای فشار و در هم شکستن توان روحی فرد، از همان روزهای آغازین دهه شصت مطرح بود، اما اینبار کثرت و وسعت این عمل شنیع و ضد انسانی در آشویتس نظام جمهوری اسلامی در کنار سایر رفتارها، شکنجه ها و اعمال غیر انسانی بحدی بود که اعتراض رسمی مهدی کروبی را در قالب نامه ای به هاشمی رفسنجانی در پی داشت
متاسفانه فرهنگ و جو حاکم بر جامعه ایران بگونه ایست که قربانیان این حوادث شوم بیشتر احساس شرم می کنند تا عاملان و آمران آن و این خود همان گارانتی است که به ایشان اجازه داده تا با جوانان این مرز و بوم در شکنجه گاههای خود چنین کنند
البته عدم برقراری قانون، عدم برخورد با این دسته افراد از ابتدای انقلاب تا کنون و خود موضوع کودتا، مسائل دیگری هستند که به این حیوان صفتان اجازه چنین کارهایی را داده و آنها را از مجازات و پاسخگوئی مصون می سازد
در اینجا نمی خواهم مقاله ای بنویسم و یا اینکه نوع حکومت و سیستم قضائی آن، نوع زندان ها و رفتار با زندانیان، حقوق اولیه زندانی و یا فرد تحت بازداشت و .... سخن برانم و نتها با طرح چند سوال ساده به نتیجه گیری خواهم رسید
ساده ترین سوالاتی که از دیروز تا امروز در ذهن من آمده این بوده که : آیا سرداران سپاه و آنانیکه روزگارانی را در بند اسارت رژیم عراق سپری نمودند، خود مورد تجاوز قرار گرفته اند؟ آیا روحانیون، نظامیون و یا سردمداران اصولگرا - فراکسیون کودتا - که مدتی را در بند ساواک و اداره امنیت رژیم پهلوی گذراندند، مورد تجاوز قرار گرفته اند؟ پس چرا و به چه علتی نسبت به صدور چنین دستوراتی اقدام نموده اند؟ نکند باور دارند که ملت باور می کند که ایشان روحشان هم از این رفتارها خبر نداشته است؟ یا اینکه می خواهند باز هم انکار نمایند؟ یا شاید اصلا برای فراموشی این جنایات، حوادث و فجایع ابوغریب یا گوانتانامو را پیش بکشند؟
حال بر فرض اینکه این آقایان بی خبر بوده اند، آیا نیروهای بسیج در گردان های عاشورا آموزش نظامی و دفاعی دیده اند یا آموزش سکس خشن و عملیات لواط؟ آیا ماموران و افسران و درجه داران نیروی انتظامی در دانشکده های این نیرو درس حراست از جان و مال و ناموس مردم را آموخته اند یا هتک حرمت و تخریب لوازم و خودروهای مردم و تجاوز به فرزندانشان را؟ اگر غیر این است پس این خوی حیوانی و پست چگونه در اینگونه افراد متبلور و به منصه ظهور رسیده است؟
چه کسی پاسخگو خواهد بود؟؟؟

31 July 2009

استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی


به پا خیز: در حدود یک و نیم ماه است که اعتراضات معترضین به نتایج دهمین دوره ریاست جمهوری در ایران ادامه دارد. این اعتراضات که هماره با شدید ترین سرکوبها از سوی نیروهای کودتاچی مواجه گردیده است، تا به امروز از پای نایستاده و به حرکت خود ادامه داده است


در طی این مدت که خبرنگاران و رسانه های داخلی و خارجی امکان تهیه و انتشار خبر از ایشان سلب گردیده بود، مردم ایران دست به ابتکار تازه ای زدند و جهان و جهانیان را انگشت به دهان نمودند. این حرکت چیزی نبود به جز تهیه فیلم و عکس و گزارش از سطح خیابانها و ارسال این اخبار به رسانه های خارج از کشور و به اشتراک گذاری آنها در سایتهای اجتماعی

با بررسی کوتاهی بر اخبار، تصاویر و فیلمهای رسیده از ایران، آنچه بیش از پیش نمایان است، رشد و حرکت پویای این جنبش فارغ از سایه پرچم احزاب و گروههای چپ و راست سیاسی است
در روزهای اول، متاسفانه بسیاری از این گروهها و احزاب اپوزیسیون خارج از کشور هر یک بنوعی قصد داشتند تا حرکت و جنبش ایجاد شده را تحت سیطره و فرمان خود درآورده و پرچم خود را بر آن به اهتزاز درآورند

با گذشت روزها و شدت سرکوبها از سوی دستگاه کودتا، هر روز خبر شهید و یا مجروح شدن دهها انسان آزاده در خیابانها به این سوی مرزها مخابره می گردید، تا آنجائیکه یکی از این تصاویر دنیا را منقلب کرد و این گونه شد تا صحنه جان باختن دختری بیگناه بر سنگفرش داغ خیابان، سمبل و نماد مردمی ترین و مستقل ترین جنبش و مبارزه مردم ایران طی سه دهه اخیر گردد
پس از آن و با فروکش کردن دامنه شدید اعتراضات روزهای نخستین، نوبت آن رسید که توجه اذهان عمومی به فجایع بازداشتگاههای مخوف رژیم کودتا و جنایتهای صورت پذیرفته در آن جلب گردد. روزانه بر آمار جان باختگان افروده می شد، اما اینبار این جنایتها نه در سطح خیابانها و توسط سرب داغ، که زیر وحشیانه ترین شکنجه های قرون وسطایی در آشویتس جمهوری اسلامی
اما باز هم مردم عقب ننشستند و در این مدت فارغ از هرگونه تاثیر پذیری از هر حزب و جناحی، از هر فرصتی برای ابراز مخالفت خود استفاده نمودند. شعارهائی همچون : "موسوی موسوی رای مرا پس بگیر" که در روزهای اول از سوی معترضین سر داده می شد به "مرگ بر دیکتاتور" و "دولت کودتا استعفا استعفا" بدل گردید
پس از آن و در پی حمایت خامنه ای از دولت کودتایی احمدی نژاد و برملا شدن نقش موثر مجتبی خامنه ای در بروز کودتا، این شعارها سمت و سوی خود را تغییر داده و به : "مرگ بر خامنه ای" و " مجتبی بمیری رهبری رو نبینی" تبدیل شد
سیر تکاملی این جنبش از همان روز نخست، در شعار ها و حرکتهای نمادین مردم بوضوح نمایان بود تا جائیکه در چهلم جان باختگان اعتراضات مردمی این شعار سکولار را از توده های مردم شنیدیم: " استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی". که این در حقیقت همان خواسته و مطالبه دیرین ملتی است که بالغ بر یکصد سال برای کسب آزادی های اولیه مدنی خود، مبارزه کرده است، تاوان پرداخته است و تحمل پیشه کرده است. گویا واقعی ترین خواسته این ملت مظلوم، متمدن و تاریخ ساز در بطن این شعار نهفته بوده است که تا امروز خودمان نیز از آن بی اطلاع بودیم

شاید بزرگترین اشتباه مردم در طی دوران انقلاب 57 آن بود که میدانستند که شاه را نمی خواهند، اما نمی دانستند که چه می خواهند . گویا تازه فهمیده ایم که چه می خواهیم و انگار دوباره میخواهیم پوستی نو بیندازیم و شاید اینبار تولدی دیگر

25 July 2009

خواهم آمد پا به پایت هموطن

به پا خیز: این روزها و همراه با موج اعتراضات و ناآرامی های داخلی، برای نخستین بار همراهی و همدلی منحصر بفردی از ایرانیان خارج از کشور دیده ایم. چیزی که سالیان درازی در پی کسب آن بودیم اما هرگز محقق نشده بود
نکته ای که حائز اهمیت است شرکت همه گروهها و جریانات فکری متفاوت در حمایت از جنبش آزادی خواهی مردم داخل کشور است
این مسئله در نوع خود منحصر بفرد و قابل تحسین است. اما آنچه بیش از هر چیز دیگری مرا تحت تاثیر خود قرار داده است، برخورد با برخی صحنه ها، نوشته ها و یا عکس العمل های صادره از سوی جوانان و نوجوانانی است که یا در خارج از ایران متولد شده اند و یا در سنین کودکی و به همراه خانواده خود از ایران مهاجرت کرده اند
جوانانی که شناخت بسیار کمی از ایران و مسائل داخلی آن دارند. این جوانان و نوجوانان تا پیش از این نه تنها پیگیر مسایل سیاسی ایران نبودند که شاید در بسیاری از موارد و بعضا حتی نسبت به مسایل فرهنگی و تاریخی ایران نیز ابراز بی میلی و بی تفاوتی می نمودند
فعل و انفعالات رخ داده ظرف یکماه گذشته باعث گردید تا این جوانان و نوجوانان تا دیروز بی تفاوت، امروز به گونه ای رفتار نمایند که بعضا خود من را نیز غافلگیر کرده و تحت تاثیر حرکات، خواستها و اندیشه خود قرار دهند
امروز اما قصد دارم تا با بیان یکی از مواردی که شخصا با آن برخورد کرده ام این موضوع را بیشتر مورد توجه قرار دهم
چند روز پیش به مرکز خرید شهر رفته بودم. در حین گشت زنی، برای تماشای گوشی های موبایل به یک مغازه موبایل فروشی مراجعه کردم. در حین تماشای گوشی های موبایل، متوجه جر وبحث یک مادر و دختر ایرانی شدم. دخترک در حدود نوزده یا بیست سال سن، دستبند سبزی به دست و شال سبزی هم بر گردن داشت . مادرش هم حدودا چهل و چهار یا پنج ساله بنظر می رسید
بحث بر سر آن بود که مادر دختر جوان اصرار داشت تا او یک گوشی نوکیا را انتخاب کند. دخترک به هیچ وجه حاضر به زیر بار رفتن نبود. در این اثنا مادر که کم کم تحمل خود را از دست می داد خطاب به دخترک گفت:" این همان گوشی است که از چند ماه پیش پایت را در یک کفش کرده بودی و آن را می خواستی. پس چه شده که الان ادا در می آوری و از خرید آن امتناع می کنی؟". دخترک در پاسخ مادر با عصبانیت گفت: این شرکت باعث شده تا خیلی از بچه های ایران رو دستگیر کنند. چرا من باید از گوشی های این شرکت بخرم؟ من حاضرم پول بیشتری بپردازم، گوشی مورد علاقه ام را هم نخرم و یا اصلا گوشی جدید نخرم، اما پول به این شرکت نمی دهم
خیلی برایم جالب بود. جلو رفتم و سلام کردم. آنها که تا آنموقع متوجه حضور یک همزبان در آن مغازه نشده بودند، کمی جا خوردند. از آنها عذرخواهی کردم و گفتم که ناخواسته حرفهایشان را شنیده ام
در توضیحات آنها متوجه شدم که حدودا هفت سالی است که خارج از ایران زندگی می کنند و دخترک فقط بیست سال سن دارد. همچنین متوجه شدم که پس از ناآرامی های ایران نه تنها این دختر و خواهر پانرده ساله اش شدیدا دپرس شده اند و در تمام تظاهراتهای اعتراضی ایرانیان خارج از کشور شرکت کرده اند، که حتی کانالهای ماهواره ای جمهوری اسلامی را هم تحریم کرده اند
جالب ترین نکته برای من این قسمت از سخنان مادر دختر جوان بود: "من در ایران معلم بوده ام. بعنوان یک فرهنگی همواره دغدغه خاطرم این بوده که فرزندانم ادبیات، فرهنگ، تاریخ و پیشینه سرزمین آبا و اجدادی خود را بشناسند . اما ایشان همواره از خود بی میلی نشان می دادند و این مرا آزار می داد". او می گفت:" از یک هفته قبل از روز رای گیری برای انتخابات ریاست جمهوری نمی دانم چه اتفاقی افتاد که این بچه ها شدیدا تحت تاثیر قرار گرفتند و حتی دختر بزرگ من در انتخابات شرکت کرد". وی ادامه داد:" اما متاسفانه این حرکت زیبا بجای پیوند این جوانان با کشورشان، برایشان تصویر دیگری از آنجا و حکومت ایران ترسیم کرد. امروز فرزندان من شدیدا پیگیر مسائل ایران هستند و بسیاری از روزها بخاطر شنیدن یک خبر ناگوار یا تماشای یک عکس دلخراش از اتفاقات رخداده در ایران، ساعتها گریه می کنند و روزها شرایط روحی بدی را می گذرانند
خیلی برای من جالب بود و نمی دانستم چگونه باید این عرق ملی و همدردی را تحسین کنم، اما آنچه مرا تلنگور زد، کسب اطمینان و اعتماد به این جوانان و البته جنبشی که راه خود را پیدا کرده و در عین اینکه بسیاری فکر می کنند که این جنبش فروکش کرده است، اما این جنبش پویا و در حال حرکت است

23 July 2009

!!! او نیز آن نمی خواهد که جدش خواست

به پا خیز: مصاحبه جالب، جنجالی و شنیدنی سید حسن خمینی در خصوص حاکمیت ولایت فقیه، عدم مشروعیت نظام حکومتی ایران، پیشنهاد همه پرسی برای اصل نظام و راهکارهای مبارزاتی



برای شنیدن این فایل صوتی اینجا را کلیک کنید

18 July 2009

ترورهای کاغذی

به پا خیز: موضوع سوئ قصد به جان محمود احمدی نژاد طی دو سال گذشته به یک سناریوی تکراری و لوث بدل گردیده و کمتر کسی حتی حاضر به نقد و تفسیر خبر آن می گردد
آنچه مسلم است تکرار این سناریو از سوی دولت کودتا در چنین شرایطی که فضای سیاسی ایران به شدت متشنج و آغشته به باروت است، هدف خاصی را دنبال می کند. پیش از این نیز محمود احمدی نژاد دو بار مدعی شده بود که عواملی طی سفرهائی که وی به عراق و ایتالیا داشته است، قصد سوئ قصد به جان او را داشته اند. این ادعاها در حالی مطرح گردید که بشدت از سوی مقامات سیاسی و امنیتی این کشورها تکذیب شد. محمود احمدی نژاد علیرغم تهدید به افشای مدارک و مستندات موجود، عملا هیچگونه اقدامی در این زمینه به عمل نیاورد تا این موضوع نیز همانند بسیاری از موضوعات و خیال پردازی های ذهن او دستمایه ساخت لطیفه ها، موضوع کاریکاتورها و همچنین پیامک های ارسالی مردم کوچه وخیابان در سطح داخلی، و عامل استهزائ سیاسی و دیپلماتیک ایران در سطح بین المللی گردد
اینبار نیز در یک اقدام جدید بار دیگر این موضوع مطرح شد و البته اینبار از زبان محسنی اژه ای وزیر اطلاعات کابینه احمدی نژاد
آنچه مسلم است آنکه طرح چنین موضوعی در چنین شرایطی چه معنایی می تواند داشته باشد؟ از یک سو با توجه به آنچه در بالا ذکر گردید و بعبارتی ساده می توان گفت که کوپن چنین ادعاهایی دیگر باطل شده و این گونه خبرها هیچ گونه واکنش داخلی یا خارجی را بهمراه نخواهد داشت
با علم به این موضوع پس چرا چنین موضوعی یکبار دیگر آنهم از زبان یک مقام امنیتی بیان می شود؟
در پاسخ به این سوال آنچه خیلی سریع از ذهن می گذرد آنستکه لااقل این بار گوینده و در حقیقت فاش کننده این مطلب بدرستی انتخاب شده بود. چراکه معمولا اینگونه توطئه ها از طریق مجاری اطلاعاتی کشف، بررسی و اعلام می گردد نه خود شخص رئیس جمهور ( از ذکر ارتباط صمیمانه ایشان با امام عصر نباید غافل شد. شاید هم در پی بی لیاقتی سربازان گمنام، خود امام ایشان را شخصا از وقوع چنین رخدادی مطلع نموده اند). اما چند نکته مهم در پس این پرده می تواند وجود داشته باشد
اول آنکه برای کاستن از التهابات فضای کنونی کشور ولو به میزانی اندک و برای چند روز چنین بحثی را مطرح نموده اند
دوم آنکه دولت احمدی نژاد و یا بعبارت بهتر دولت کودتا، برای بقا و همراه کردن ضمنی سایرین با خود، نیاز مبرمی به یک دشمن خارجی دارد. همانگونه که در خبرها آمده بود اژه ای مدعی شده است که اسرائیلی ها قصد این سوئ قصد را داشته اند و برای این مهم مذاکرات جدی را هم با سازمان مجاهدین خلق ایران در شرم الشیخ مصر و پاریس انجام داده اند. پس بهترین دشمن همان اسرائیل است که اینبار او را بعنوان عامل ترور مطرح نمایند
این در حالی است که بنا بر نظر اکثر کارشناسان و مفسران اسرائیلی، احمدی نژاد تنها گزینه ای است که می تواند اسرائیل را به خواستها و هدفهای اصلی خود در سطح بین المللی برساند و هیچگاه باندازه چهار سالی که احمدی نژاد در راس دولت جمهوری اسلامی بوده، آنها در سطح بین المللی مقبولیت و مشروعیت کسب ننموده اند
و اما نکته آخر آنکه تئوریسین های نظام به این نتیجه رسیده باشند که در صورت ادامه چنین وضعیتی در سطح داخلی و برای حفظ نظام، بهترین گزینه همان حذف فیزیکی محمود احمدی نژاد است
با این کار اولا رهبر از مواضع خود عقب ننشسته است. ثانیا جناح حاکم فرصتی برای تصفیه های فله ای شاید یه روش دهه 60 پیدا می کند. ثالثا از احمدی نژاد یک اسطوره و رجائی دیگر می سازند و نهایتا آنکه نظام حفظ می گردد
به نظر شما کدامیک از موارد فوق الذکر به واقعیت نزدیک تر است؟

10 July 2009

جنبش یک میلیون امضا

به پا خیز: دوستان و همراهان همیشگی، بیائید اینبار هم با حضور خود و امضاهای خودمان از جنبش آزادی خواهانه مردم ایران حمایت کنیم. لطفا این پتیشن را امضا کرده و لینک آن را برای تمامی دوستان خود ( چه ایرانی و چه غیر ایرانی ) ارسال کنید

برای امضا اینجا را کلیک کنید

04 July 2009

در پس پرده چه برپا می کنند؟

به پا خیز: چندین ماه بحثهای متداول پیش از شروع انتخابات ریاست جمهوری در ایران، چندین هفته شور و شوق و حضور میلیونی مردم و به خصوص جوانان در خیابانها و ستادهای انتخاباتی و نهایتا ثبت و رقم زدن یک جمعه ماندگار در تاریخ معاصر ایران به این انجامید تا بار دیگر مردم ایران دریابند که عملا قادر به ایفای نقش موثری در تعیین سرنوشت خود ( با وجود حاکمیت فعلی ) نبوده و همه و همه این بحثها بیشتر به یک سناریوی کثیف سیاسی می ماند که ملت سیاهی لشگران بی جیره و مواجیب آن بوده اند
رژیم جمهوری اسلامی تا روز انتخابات و حتی پس از آن بیشترین بهره برداری را از موارد مورد نظر خود بعمل آورد بی آنکه رای و خواست مردم برایش مهم باشد
گرچه پس از کودتای نظامی-انتخاباتی بیست و دوم خردادماه، نظام و بخصوص کودتاچیان توقع چنین عکس العملی را از مردم نداشتند، اما نباید از این مهم غافل بمانیم که آنها حتی در چنین شرایطی نیز از آب گل آلود ماهی می گیرند و بسیاری از رفتارها، برخوردهای سیاسی و یا بعبارت بهتر تسویه حسابهای جناحی، تغییر برخی خطوط در اصول سیاست خارجی کشور و بسیاری دیگر از موارد نقض حقوق بشر که اجرا و اعمال آنها در شرایط عادی از سوی دستگاه حاکم هماره واکنشهای تندی را در سطح داخلی و بین المللی بر علیه رژیم به همراه دارد را، در این دوره زمانی و در سایه این اتفاقات اخیر به اجرا می گذارند
از جمله این موارد اعدامهای گروهی و فله ای در طی چند روز گذشته و در زندانهای سطح کشور بوده است. مسئله ای که در شرایط عادی توجهات بسیاری را بسوی خود جلب کرده و اعتراضات فراوانی را به همراه دارد. اما آنچه امروز دیده می شود خبرهای کوتاه و زودگذر این اعدام هاست که البته بدون توجه مجامع بین المللی، سازمانهای حقوق بشری و افکار عمومی و دول غربی ظرف کمتر از چند ساعت از سطور بالای خبرگزاری ها و رسانه های خبری پائین می افتند
دقیقا همان چیزی که مورد نظر حاکمیت است و به عبارتی دیگر با اجرای این قبیل رفتارها ضمن به کرسی نشاندن اهداف و تصمیمات ضد بشری خود در یک فضای مناسب تر و بی درد سر تر، از طرفی هم بنوعی به جامعه جهانی و همه آنانی که سالیان درازی در این زمینه با این نظام مبارزه کرده اند، دهان کجی می کنند
در این اثنا مشغولیت اذهان و توجهات جامعه غرب به موضوعاتی چون دستگیری کارمندان محلی سفارت بریتانیا، در نوع خود بی نظیر و نشان دهنده هوش و زیرکی دستگاه حاکمه و کسب تجارب لازم در این گونه مواقع پس از گذشت سالیان پس از انقلاب می باشد
این دقیقا از نوع همان سیاست انداختن توپ در زمین حریف و سرگرمی آنها برای اجرای اهداف خود، میباشد. اگر بخاطر داشته باشید محمود احمدی نژاد در یکی از مناظره های تلویزیونی خود، در عکس العمل به موضوع هولوکاست، به ظرافت به این سیاست اشاره کرد

02 July 2009

جهان و جهانیان را به حمایت بخوانیم

به پا خیز: این روزها و پس از تایید نهایی نتیجه انتصاب محمود احمدی نژاد از سوی شورای نگهبان، این سوال در ذهن همه افرادی که بنوعی در مسئله انتخابات شرکت کرده و تاثیر گذار بوده اند و یا ایرانیانی که فقط اخبار اتفاقات روزهای پس از انتخابات را پیگیری می کرده اند شکل گرفته که، سرانجام چه خواهد شد؟
دوستی از من می پرسید: آیا موسوی را دستگیر می کنند؟ شخص دیگری اعتقاد داشت که همه چیز تمام شده و حکومت، این جنبش را هم سرکوب کرده است. اما دوست دیگری در حالی که بشدت از این نظر برافروخته است
می گوید: پس تکلیف خونهایی که بر زمین ریخته شده چه می شود؟
وقتی بدقت اظهار نظرها و سخنان متفاوتی که در این دو روز شنیده ام را بار دیگر از ذهن می گذرانم و آنها را با حوادث و اتفاقات اخیر مقایسه می کنم به یک نتیجه می رسم و آن اینکه، نه تنها هیچیک از اتفاقات رخداده حتی از سوی خبره ترین و آگاه ترین مفسرین، تئوریسین ها و تحلیل گران ایران و جهان قابل پیش بینی نبود، که عکس العمل ها، مقاومت مردمی و همگانی شدن و فرا مرزی شدن این جنبش نیز از ذهن خوشبین ترین منتقدان و مخالفان رژیم نیز عبور نمی کرد
این همه نتیجه وقاحت، استبداد و دیکتاتوری غیر قابل تصور دستگاه حاکمه از یکسو و لبریزی کاسه صبر مردم و قبول پرداخت بهای سنگین دموکراسی خواهی آنان از سوی دیگر است
از آنجائیکه رژیم از این اتفاقات ( لا اقل تا این زمان ) درسی نگرفته و روز به روز به جای گردن نهادن به خواست توده های مردم، بر شدت سرکوبها و بکارگیری روشهای خشن تر روی آورده، و از آنطرف هم، مردم داخل و خارج هماره حضور خود را به انحای مختلف (در جهت اعتراض به کودتای انتخاباتی در ایران ) حفظ نموده اند، پس
پیش بینی اتفاقات آتی نیز کار ساده ای نخواهد بود
از یکسو رهبری ایران و دولت کودتا ثابت کرده اند که به هیچ کس و هیچ چیزی رحم نمی کنند و خود را پایبند به هیچیک از اصول انسانی، بین المللی و حتی قانون اساسی خود نیز نمی بینند. از سوی دیگر نیز مردم هم عقب
ننشسته اند و در همین مدت کوتاه راه درازی را پیموده اند
یکی از مهمترین ارکان این مبارزه، انعکاس اخبار آن در سطح جهان و رساندن صدا و پیام مردم داخل ایران به گوش دولتها و مردم سایر کشورها بوده است. این امر محقق نشده است مگر با حضور چشمگیر ایرانیان مقیم خارج از کشور
به نظر من در این رابطه و از این پس نقش ایرانیان خارج از کشور پررنگ تر هم می شود، تا با ادامه حضور خود و فشار بر افکار عمومی بین المللی عرصه را از خارج بر کودتاچیان تنگ تر و تنگ تر نمایند
یکی از این راهها میتواند آن باشد که ایرانیان ساکن هر شهر و یا کشور با تنظیم و ارسال درخواست هایی به شهرداری های شهرهای محل سکونت خود و یا پارلمان یا هر نهاد مسئول در این زمینه، مبنی بر نامگذاری یکی از خیابان های آن شهر و یا یکی از خیابان های پایتخت آن کشور به نام "ندا" که امروز همه دنیا او را بعنوان سمبل این جنبش می داند، عملا زمینه را برای زنده نگاه داشتن اسم و راه این جنبش فراهم نمایند
این پیشنهاد می تواند در کنار سایر پیشنهادهای مطروحه، موجب شود تا هر روز فشارهای سیاسی و اقتصادی بر رژیم کودتایی بیشتر گردیده و عملا ایرانیان خارج از کشور بعنوان یک پتانسیل بزرگ، نقش خود را در این مبارزه به خوبی ایفا نمایند

25 June 2009

یا رب به ما یاری بده

به پا خیز: کوتاه ومختصر می گویم، چون نا گفتنی ها خود، همه امروزعریان و هویدایند
بیهوده کاریست اگر این روزها شکافت موضوع و تحلیل مطلبی را سرمشق وب نویسی روزانه ام کنم. مثل سرودن نور در روز و سراییدن آب در اعماق آبی خزر است اگر در برابر دیدگان باز مردمان امروز بخواهم از آزادی بگویم که امروز تنها می بایست سکوت کرد و آموخت
این روزها به قول سهراب "چشم ها را باز باید کرد". زیبایی ها، رشادت ها وخواست ها را باید دید و بر سیاهی ها خندید
یادمان نرفته که تا دیروز، سبز رنگ یک جریان بود. اما دیگر امروز سبز سمبل این و آن نیست، که نشانه حماسه و شور و خواستن است و منظرگاه واپسین نگاه های شیر دختران و پسران ایران زمین
آنانی که من، تو و خیلی های دیگر را به وجد آوردند، شورمان دادند وچرتهای یکنواخت و زمزمه های یاسمان را درنوردیدند
آنانیکه خون مقدسشان را بر سنگ فرشهای کوچه پس کوچه های شهرهای ایران زمین جاری گردید تا خونی دوباره در رگهای جنبش آزادی خواهی ایران به جریان اندازند

امروز نوبت من و توست و حداقل کارمان زنده نگاه داشتن یادشان و استمرار راهشان است
به این منظور جمعه پنجم تیرماه مصادف با بیست وششم ژوئن هر یک از ما در هر شهر و کشوری که هستیم، راس ساعت 8 شب به حرمت روح آزاده شان یک دقیقه سکوت کرده و برای تسکین وجود خاکی مان یک شمع روشن کنیم



بیایید تا همگی در این حرکت در کنار هم باشیم

22 June 2009

حاکمیت به بیماری "دایی جان ناپلئونیسم" گرفتار است

به پا خیز: چند دقیقه پیش خبری را شنیدم که بنظر من اولین و مهمترین گام پیروزی در صحنه مبارزات مردم ایران و البته در عرصه خارجی بحساب می آید. این خبر چیزی به جز احضار تمامی سفرای رژیم جمهوری اسلامی از سوی کشورهای عضو اتحادیه اروپا نمی باشد. من شخصا موافق با دخالت بیگانگان در امور و مسایل داخلی ایران نیستم، اما باید توجه کرد تعریفمان از دخالت چیست و چگونه آن را تفسیر می کنید
بسیاری از افراد که تحت تاثیر رسانه های رژیم جمهوری اسلامی هستند، این گونه برخوردها را دخالت آشکار بیگانگان در امور داخلی ایران می دانند و انگشت اتهام را بسوی آنان دراز می کنند و از آن مهم تر آنکه سران نظام و بخصوص رهبر ایران قصد دارند تا هرگونه نارضایتی و یا نافرمانی مدنی را مرتبط با عوامل خارجی بدانند
متاسفانه اینبار هم سران نظام علیرغم باور قلبی خود، قصد پذیرفتن این موضوع که مردم و توده های متفاوت ایشان بصورت خودجوش به میدان آمده اند را ندارند
ایشان هنوز نپذیرفته اند که در عصر تکنولوژی دیگر نمی توان همچون دهه 60 سرکوب ها و جنایت های ضد بشری را مخفی نگاه داشت وامروز دیگر ملت تاب شنیدن خط و نشان کشیدن های آقایان مبنی بر بریدن زبانها و قطع سر ها را نداشته و این گونه موارد را برنمی تابند
اصلا بیایید بگونه ای دیگر و از یک زاویه مجزا به این موضوع نگاه کنیم. به زمان حمله اعراب به ایران برگردیم. اگر هم اکنون نیز مردم آنچه که در هنگام حمله اعراب به ایران کردند بکنند; ولی اینبار نه از فرط ظلم و ستم موبدان زرتشتی که از ظلم حاکمان متحجر این دوره خود با یک نیروی نظامی و یا قدرت خارجی همکاری نمایند و به آغوش بیگانه پناه ببرند، باید از آنان خرده گرفت؟
زمانیکه این مردم صبور تحت بدترین شرایط از لحاظ اقتصادی، اجتماعی و آزادی های سیاسی به سر می برند و حتی اجازه ابراز عقیده خود بصورت مسالمت آمیز را نمی یابند، چه توقعی می توان از آنها داشت؟
اما باز هم می بینیم که آنان به دنبال آشوب، هرج و مرج و قتل وغارت نیستند. پس چطور برخی افراد به خود اجازه می دهند این خیل عظیم جمعیت را جملگی تحت فرمان عوامل خارجی و قدرتهای بیگانه بدانند؟
آنچه مسلم است آنکه مردم ایران امروز تجارب بسیاری در این زمینه آموخته اند و مهم تر آنکه بهای سنگینی نیز برای این تجارب پرداخته اند، بنابراین معادلات و فرمول هایی که امروز حکومت برای سرکوب مردم و یا به بیراهه کشاندن این جنبش در سر دارد، دیگر بکارنمی آید. امروز دیگر مردمی که در خیابانها هستند خود بهتر از هر کسی می دانند که برای چه بیرون آمده اند. در این بین همانگونه که پیش بینی می شد دولتهای خارجی نیز صدای مردم ایران را شنیدند واین آن چیزی نیست جز آنکه ایشان این دولت را به رسمیت نشناسند و این یک حربه کاملا دموکراتیک است که از طرف این دولتها و به نفع مردمی تحت ستم بکار گرفته می شود
این موضوع نه تنها دخالت خارجیها و بقول "دایی جان ناپلئون" انگلیسیها بحساب نمی آید که اگر آقایان سری به زونکن های خاک خورده رونوشت معاهدات بین المللی و منشورهای بین ملل بزنند، تایید گفته های من و هزاران انسان دیگر را درمی یابند
البته نباید از این نکته غافل شد که خود آقایان بهتر از همه از اصل ماجرا خبر دارند ولی از آنجاییکه ساده لوحانی چون من هنوز در این جامعه به وفور یافت می شوند، لیکن آنان نیز بدشان نمی آید که هر مشکلی را به گردن شیطان بزرگ و یا خبیث بزرگ انداخته و خود را بی گناه معرفی کرده و مردم را باخود و پشت سر خود معرفی نمایند

15 June 2009

امضا کنید - تقاضای پیگرد علی خامنه ای از دادگاه بین المللی لاهه


فوری: مشارکت ایرانیان خارج از کشور درکنار سایر هموطنان

به پا خیز: دوستان و خوانندگان محترم، از آنجائیکه یکی از اهداف حاکمیت فیلترینگ سایت های مخالف به جهت عدم خبررسانی صحیح به آحاد مردم و همچنین جامعه جهانی می باشد، بر ماست که بهمین صورت با حاکمیت مبارزه نماییم
آنها قصد دارند تا اخبار کذب و حکومتی از طریق رسانه های وابسته به دولت بعنوان تنها مرجع خبری در دسترس قرار گیرد. این سایتها که همگی با آنها و خط مشی آنها آشنایی داریم عبارتند از: رجا نیوز، ایرنا، ایسنا و فارس نیوز
لطفا برای از کار انداختن این سایتها شما هم شرکت کنید. بخصوص شمایی که در خارج از ایران هستید و از اینترنت پرسرعت برخوردارید
روی لینک زیر کلیک کرده و پنجره مربوطه را نبندید . این کار باعث می شود تا در هر یک ثانیه، یکبار از سوی شما به سرور این سایتها ( دوازده سایت دروغگو و حامی دولت ) مراجعه شده و در نهایت منجر به شلوغی خط ها و از کار افتادن آنها می شود