به - پا - خیز

info_bepakhiz@yahoo.com

به پاخيز; مستقل بوده و به هیچ سازمان و نهادی وابستگی ندارد


01 July 2008

ای دوست در روضه’ قلب جز گل عشق مکار


به پا خیز: در خبرها آمده بود که شش نفر از اعضای محفل روحانی بهائیان ایرانی، همزمان و در منازل شخصیشان دستگیر شده اند. موضوعیکه یادآور حوادث تلخی برای جامعه بهائیت ایرانی و وجدانهای بیدار غیر بهائی می باشداز آنجائیکه سالیان درازی با بسیاری از پیروان این آئین رفت و آمد نزدیک داشته و بعنوان یک غیر بهائی در جمع ایشان حاضر و بعضا بحثهائی نیز داشته ام و البته همواره از محبتهای این خوبان بهره مند بوده ام، بر حسب وظیفه و شناخت خود ( هر چند اندک )، نسبت به نگارش این مطلب با محوریت مشکلات بهائیان ایرانی و از آن مهمتر مشکل حاکمیت و دستگاه حاکم با این اقلیت مذهبی، اقدام می نمایم
بر اساس اصل سیزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ، ایرانیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی تنها اقلیت های دینی شناخته می شوند که در حدود قانون در انجام مراسم دینی خود آزادند و در احوال شخصیه و تعلیمات دینی بر طبق آئین خود عمل می کنند ( البته عملا همین موضوع نیز به مثابه بسیاری از اصول قانون اساسی سراپا قصور جمهوری اسلامی رعایت نمی شود و بارها دیده ایم که حقوق اقلیتهای رسمی مذهبی هم زیر پا گذارده می شود و گزارشهایی از نقض حقوق ایشان و بخصوص رهبران و مبلغانشان بدست می رسد). یعنی در صریح ترین سند حکومتی متعلق به جمهوری اسلامی، حقوق بالغ بر سیصد هزار نفر ( بنا بر آمار و اطلاعات منتشره از سوی بیت العدل الهی در اسرائیل ) انسان با تصویب این قانون زیرپا گذاشته می شود
در گام بعدی و بر اثر تبلیغات مسموم و ضد بهائی در سطح جامعه، بسیاری از بهائیان در شهرهای بخصوص کوچک شناسائی، دستگیر و در محاکماتی استثنائی بعضا اعدام و یا کلیه اموال ایشان به نفع دولت مصادره می گرددپس از این و در فاصله کمتر از یکسال از تصویب قانون اساسی، همه نه نفر اعضاى محفل روحانى ملى بهائيان ايران ربوده شده که تا کنون هم نشانى از آنها پيدا نشده است
پس از آن محفل روحانى ملى بهائيان ايران مجددا تشكيل می گردد، اما اين محفل نيز با اعدام هشت عضو آن متلاشى می شود
بدنبال آن و در سال 1362 حكومت ايران همه مؤسسات رسمى ادارى بهائى را غيرقانونى اعلام می کند
من خود بخوبی بیاد می آورم که بر اثر تبلیغات ضد بهائی حکومت در آن دوران، مردم عامه نیز ایشان را نجس و فاسد می نامیدند، آنها را متهم می کردند که ناپاک هستند و با محارم خود ازدواج می کنند، جاسوس اسراییل، انگلیس و آمریکا هستند و بسیاری مذخرفات دیگراین روند و یا بهتر بگوئیم سرکوب و نسل کشی بهائیان تا سال 1377 بيش از دويست كشته يا اعدام بر جای گذارد
روحانیون و افراطیون مذهب شیعه همواره با این دین و پیروان آن در عناد بوده و ایشان را پیروان فرقه ضاله نامیده اند. شاید بسیاری از افراد ندانند که انجمن حجتیه، همان فرقه ای که امروز سکان هدایتش در دستان مصباح یزدی است و احمدی نژاد از مریدان پر و پا قرص ایشان بر کرسی ریاست جمهوری ایران ( شما بخوانید ویران ) تکیه داده، در بدو تاسیس بمنظور مبازه فکری و عملی با بهاييان تاسیس گردید. این بدان معنی است که بهاييت تنها مذهبی در ايران است که برای مبارزه با آنان نهاد ويژه ای تاسيس گردیده است
این موضوع به همین جا ختم نگردیده و در سایر قوانین جاریه کشور، ظلمی چند برابر بر ایشان وارد آمده است
بعنوان مثال در قانون مجازات اسلامی ( که در ایران اجرا می شود ) خون بهای زن مسلمان نصف مرد ‏ مسلمان است و این قانون درمورد پیروان ادیان سه گانه که اهل کتاب هستند نیز اجرا میشود، اما آیا می دانید اگر مسلمانی ‏ یک بهائی را بکشد ملزم به پرداخت دیه یا خونبها نخواهد بود ؟
این بدان معناست که اگریک ایرانی مسلمان اقدام به قتل یا مجروح کردن بهائیان بنماید از جبران خسارت و قصاص معاف است زیرا قربانی آنها "کفار غیر اهل ذمه" هستند
و نمونه آشکارای دیگر آنکه جوانان بهائی از حق تحصیل در سرزمین آباء و اجدادیشان محرومند
این بدان خاطر است که اگر یک جوان بهائی دروغ بگوید از دیانت بهائی خارج شده است. چرا که در بهائیت تقیه وجود ندارد، حال اگر یک داوطلب کنکور ورودی دانشگاه در ایران، به مذهب بهائیت عقیده داشته باشد و در برگه پرسشنامه کنکور "مذهب" را بهائی ذکر کند، از شرکت در آزمون سراسری محروم می شود
اما واقعا دلیل اصلی این همه فشار و سرکوب یا بهتر بگوئیم ترس از اقلیتی که به گفته منابع دولتی و حکومتی تعداد ایشان از چهل هزار نفر در ایران تجاوز نمی کند چیست؟
در ظاهرحکومت ایران مدعی است که جمعیت بهائی فرقه‌ای سیاسی است و جامعه‌ای دینی نیست و در نتیجه مرتد محسوب می‌شوند و بر این اساس حکومت ایران همواره با استناد به موادّ 500 و 698 قانون جزای اسلامی، که به ترتیب مرتبط با فعالیت‌های علیه دولت و انتشار اکاذیب است، برای توجیه خشونت خود علیه جمعیت بهائی استفاده می‌کند
اما واقعا چنین است؟ سرکوب اقلیتی که براساس باور دینی خود، هیچگاه در سیاست دخالت نکرده و نمی کنند با چنین بهانه ای سازگاری ندارد
در این زمینه و در طی سالیان گذشته مطالعات و مصاحباتی محدود داشته ام، اما آنچه که بیش از سایر دلایل، منطقی بنظر می آید به تفاوت بنیادین بهائیت با مذهب شیعه بر می گردد. در این خصوص قصد انجام بحث تفصیلی ندارم و فقط به ذکر نکات اصلی بسنده می کنم
همانگونه که میدانید پایه و اساس مذهب شیعه ( یا بهتر بگوئیم چهار چوب حکومت جمهوری اسلامی ) و چشم انداز و افق این مذهب در برابر دیدگان پیروان "ظهور امام زمان" و منجی عالم بشریت است، که البته دوران پس از ظهور و اتفاقاتی که خواهد افتاد وآینده مسلمین، پررنگ ترین قسمت این قضیه بحساب می آید
این موضوع در آئین بهائیت بصراحت رد می شود، چرا که بهاييان مدعی هستند که با ظهور امام دوازدهم شيعه، دوران انتظار برای منجی موعود به پايان رسيده و با نزول مذهب نو، قوانين و شريعت اسلامی منسوخ شده است و این در حالی است که حکومت اسلامی ایران و روحانیون شیعه; مشروعيت، بقا، حفظ قدرت و سلطه مذهبی و سياسی خود بر ایران ( که امروز داعیه جهانی شدن آن را دارند ) را در نسبت با امام دوازدهم و دوران غيبت ایشان و در پاسداری از شريعت اسلامی و باز تولید قوانین شرعی و احکام ثانویه و تطبيق آن با ضرورت های زمان و شرایط حال توضيح داده و توجیه می کنند
از آنجائیکه بهائیان معتقد هستند که امام زمان ظهور کرده است، بنابراین عملا دوران غیبتی وجود ندارد تا حیات و مشروعیت این نظام و موضوع ولایت فقیه و در کل روحانیت شیعه توجیه شدنی باشد
از سوی دیگر بهائیت بر خلاف سایر مذاهب و بخصوص مکتب ولائی، حضور و وجود روحانیت را حتی در عرصه اجرای آيين های مذهبی و آموزش آموزه های دينی نفی می کند
در حقیقت اعتراض و تقابل با رادیکالیسم دینی که بخش عمده آن زائیده و دست آموز روحانیون مذهبی، اعم از یهودی، مسیحی و بخصوص اسلامی است، یکی از ارکان اصلی بهائیت بشمار می آید که موضوع کنار آمدن حکومت جمهوری اسلامی با این مذهب بمنزله عقب نشینی صریح از مواضع عقیدتی و ایدوئولوژیکی خود و برچیدن دکان حکومت داری و بساط علمای شیعه است
اما سکوت جامعه روشنفکر و بعضا نهادهای حقوق بشری ایرانی در این میان و در برابر سرکوبی این چنین، بدور از حقانیت و یا ساختگی بودن این مذهب و به صرف انسانیت ، پایبندی به اصول دموکراتیک و آزادیهای فردی و اجتماعی جای تعجب دارد
این گونه برخوردها البته تازگی نداشته و در مسائل و موضوعات مرتبط با خلقهای تحت ستم ایران به کرات از سوی این دوستان دیده شده استمسلما با چنین خط مشی فکری هیچگاه شاهد استقرار یک جامعه دموکرات و آزاد در ایران نخواهیم بود مگر آنکه همواره مصداق "ای دوست در روضه’ قلب جز گل عشق مکار" منش روشمان قرار گیرد و عشق به همنوع و هموطن ، فارغ از هرگونه اندیشه، مذهب و ریشه نژادی نهایت آمالمان

0 Comments:

Post a Comment

<< Home