به - پا - خیز

info_bepakhiz@yahoo.com

به پاخيز; مستقل بوده و به هیچ سازمان و نهادی وابستگی ندارد


14 July 2008

هر دم از این باغ بری می رسد - قسمت دوم

به پا خیز: از مرد فروشنده خواستم تا آرامشش را حفظ کند و بر اعصاب خود تسلط یابد و سپس شروع به حرف زدن نماید. او گفت: این مغازه را با هزار قرض و بدهکاری راه انداخته ام. قبل از این نزدیک به دوازده سال در همین جزیره و در مغازه های دیگر شاگردی کرده ام و تقریبا هشت ماهی میشود که این مغازه را باز کرده ام و بایستی خرج دو خانواده را دربیاورم
در کیش هزینه آب و برق بخصوص مکانهای تجاری بسیار سنگین است. یعنی گاهی اوقات می بایست در دوره ( دو ماه) مبلغی نزدیک به دو یا دو و نیم میلیون تومان را بپردازیم. از این رو مجبوریم که هوای مامورین شرکت آب و برق کیش را داشته باشیم
معمولا مبلغی را بصورت وجه نقد یا همان رشوه پرداخت می کنیم تا آنها هزینه را کمتر برآورد کنند
از او پرسیدم، یک یا چند دوره این کار را کردی، اگر بعد شرکت متوجه شود چی؟ شماره کنتور که موجود است
سری تکان و داد و گفت: ای آقا، کجای کار هستید؟ این پول رو که این مامور فقط برای خودش نمی گیرد. او باید آدمهای دیگر هم تطمیع کند
او ادامه داد:یکی از این دو نفر که دیدی از ماموران شرکت آب و برق بود. در آخرین دوره که برای یادداشت شماره کنتور ها آمده بود، به من گفت که هزینه ات این ماه بالای سه میلیون تومان می شود. از او خواهش کردم که یکجوری سر و تهش را بهم بیاورد. بعد از کمی فکر کردن و بالا و پائین کردن گفت باید مبلغ هشتصد هزار تومان بهمن بدهی تا بتوانم کاری انجام دهم
به او گفتم من هر دوره در حدودیک میلیون تومان رسما و توسط قبض ارسالی پرداخت می کنم و همیشه دویست تا سیصد هزار تومان هم به شما داده ام. اگر هشتصد هزار تومان به شما بدهم و یک میلیون هم به حساب واریز کنم خوب تقریبا همه اش را پرداخت کرده ام. مگر من چقدر درآمد دارم؟
گفت: میل خودت است، اگر تا فردا شب پول را آوردی که هیچ. اگر نه، من لیست را با شماره کنتور واقعی شما رد خواهم کرد
تا شب کلی فکر کردم، بالاخره تصمیم گرفتم تا مبلغ پانصد هزار تومان را برای ایشان ببرم. این را هم بگویم که فقط اسکناس قبول می کند و از دریافت تراول پرهیز می کند
شب پس از تعطیلی مغازه به موبایل ایشان تماس گرفتم و با او قرار گذاشتم
به محل قرار رفتم و شام هم مهمان من بود. بسته را به او دادم و خواهش کردم که همین مقدار را از من بپذیرد. از میزان پول پرسید، به وی گفتم این پول به اندازه ایست که نه سیخ بسوزد و نه کباب
اما او اصرار داشت که مرغ یک پا دارد. بالاخره پول را در داخل کیفش گذاشتم و گفتم حتما در دوره های آینده تلافی خواهم کرد
تازه به خانه رسیده بودم که زنگ موبایلم به صدا درآمد. گوشی را برداشتم و هنوز چیزی نگفته بودم شروع به شنیدن ناسزا و توهین کردم. بالاخره پس از چند ثانیه متوجه شدم که طرف مقابل همان مامور آب و برق است. من هم کنترل اعصابم را از دست دادم و جوابش را با همان لحن خودش دادم
ادامه دارد

0 Comments:

Post a Comment

<< Home