به - پا - خیز

info_bepakhiz@yahoo.com

به پاخيز; مستقل بوده و به هیچ سازمان و نهادی وابستگی ندارد


28 January 2009

!!! قدر پیمانه نگه دار، گر چه ساقی منشش دون باشد

به پا خیز: این روزها خبری جالب اما بسیار کم تاثیر و زودگذر در رسانه ها و وب سایت های فارسی زبان خارج از کشور برای یک یا حداکثر دو روز در برابر دید خوانندگان قرار گرفت
اصل موضوع در حقیقت به مصاحبه روزنامه ایندیپندت با خانمی که به گفته خودشان مدت بیست سال ملکه ایران بوده است، برمیگردد. مصاحبه ای که در خصوص ساخت يك فيلم مستند در باره زندگي فرح پهلوي همسر شاه سابق ايران، با ایشان انجام شده است
در اینجا قصد بحث و یا نقد حکومت پهلوی و مشروعیت و یا عدم مشروعیت این نظام و باالطبع شخص ملکه مسقوط را ندارم. آنچه در این مصاحبه نظر من را به خودش جلب کرد، ذکر جمله ای بسیار زیبا و پر بار در این مصاحبه و البته از دهان خانم دیبا بود. عبارتی زیبا و قابل تامل که البته تحت تاثیر منظور و مقصود ایشان، تا حدود زیادی در ذهن خواننده بی اثر می نماید
خانم دیبا در جایی از این مصاحبه نقل می کنند که: " از شخصي پرسيدند رمز موفقيت چيست و او گفت كه رمز موفقيت را نمي داند اما رمز شكست اين است كه بكوشيم رضايت همه را به دست آوريم". با نگاهی کوتاه و مروری دوباره بر مفهوم بنیادین این جمله، و البته بدون در نظر گرفتن علت کاربرد آن از سوی خانم دیبا " که البته بسیار زیرکانه و در باب دفاع از سیاستهای استبدادی همسرشان بیان گردیده است" به این موضوع خواهیم رسید که شاید هر یک از ما نیز، به نوبه خود این حقیقت را در زندگی شخصی خود نیز تجربه کرده ایم
انسانها هر یک دارای خصوصیاتی مختص به خود هستند که دنیا، زندگی و شیوه معاشرت، برتری ها و فاکتورهای مقیاسی، ارزشها و سایر مسائل شناخت را از دید خود بررسی کرده و به آن می نگرند
هر یک از ما یکی از این انسانها هستیم و البته این انسانها نیز در پیرامون ما. یکی فرهنگ را محور می داند و یکی مادیات، شخصی از مذهب گریزان است و خدا را به سر میز محاکمه می کشد و شخصی زندگی را بدون مذهب و اعتقاد پوچ می خواند، یکی به دنبال زندگی آرام است و آن دیگری در پی بر هم زدن آرامش دیگران و .... که این تفاوت ها بسیار بیشتر از آن چیزی است که من و شما در صورت، منش و البته رفتار انسانها در می یابیم
حال من و شما و ما ها می خواهیم با این اختلافات فاحش در کنار یکدیگر زندگی کنیم، معاشرت نماییم و البته از این همنشینی لذت هم ببریم. در اینجا انسانها به دو دسته تقسیم می شوند: گروه اول که فقط شخص خودشان و نهایتا بستگان درجه اولشان را در نظر می گیرند و سخن، ایده، ارزشها و نقطه نظرهای دیگران برایشان ارزشی ندارد. این افراد برای رسیدن به ایده آلها روی هر چیز و هر کسی براحتی خط می کشند تا زمینه موفقیتهایشان فراهم گردد. و گروه دوم آنانیکه موفقیت و رضایت دیگران نیز برایشان اهمیت دارد
قطعا همانگونه که تجربه ثابت کرده است، گروه دوم موفق نمی باشند و همین جلب رضایت دیگران به نوعی بزرگترین مشکلات را برای خودشان پدید می آورد
سیاست نیز در صورتیکه توده مردم فاقد شعور سیاسی و بستر ذهنی مناسب و البته حس دموکراسی خواهی در معنای خاص خود باشند، یا همچون گروه اول به دیکتاتوری و توتالیریته کشیده می شود و یا چون گروه دوم محکوم به شکست می گردد
آری، تا آن زمان که حس دموکراسی خواهی به معنای واقعی در وجود من و تو ریشه ندواند، و عده محدودی نام پیشرو بر خود بگذارند و قیممان گردند، روزگاری بهتر از این نخواهیم داشت. چرا که متاسفانه جریانات سیاسی داخلی و همچنین اپوزیسیون خود نیز در حال حاضر فاقد شعور لازم سیاسی و البته دموکرات می باشند
این افراد به دلیل عدم درک آزادی در معنای واقعی، قدرت طلبی و البته نداشتن فرهنگ گفتمان و روحیه نقد پذیری، خواه ناخواه در صورت کسب قدرت به دیکتاتوری و اعمال زور متوسل خواهند گردید، چرا که در غیر اینصورت محکوم به جلب نظر (در بسیاری موارد هم میتوان گفت نظرات غیر منطقی) سایر گروهها می گردند و این به دلیل مواردی که بصورت خلاصه در بالا ذکر نمودم، در جامعه امروز ایران یعنی همان رمز شکستی که خانم فرح دیبا آن را مطرح نموده اند
اما واقعا کسی می داند منظور ایشان از بیان این عبارت چه بوده است و تفسیر این خانم از رضایت همگانی چیست؟
پاسخ این سئوال به عهده شما خواننده گرامی

18 January 2009

!!! حافظ این رند خرابات نمیرد هرگز

به پا خیز: این روزها هر کسی برای نشان دادن وضعیت نابسامان فرهنگی، سیاسی و اقتصادی این مملکت با هر زبان وکلامی دهان می گشاید. در این بین افرادی خوش ذوق نیز پیدا می شوند که این مطالب را با ذوق و قریحه ذاتی خود پیوند زده و نتیجه، معجونی همچون فایل پیوستی پا به عرصه وجود می گذارد
این بنده حقیر در آن حدی نبوده و نیستم که ادعایی در این زمینه به رخ سایرین بکشم، لیکن تنها نکته هراس از آن است که همانند موسیقی رایج این روزها، ادبیات نوشتاری و بخصوص شعر فارسی نیز دچار چنین ابتذال و طاعونی گردد که درمانی بر آن در آینده ای نه چندان دور میسر نگشته و کارساز نیاید. چیزی که این روزها به مراتب به چشم می آید
البته من مخالفتی با طنز و بخصوص ادبیات انتقادی آن ندارم، که بسیار به این موضوع علاقه مند نیز می باشم. اما اعتقاد راسخ دارم که هر مطلب و نوشتاری سبک خاص خویش را می طلبد. از طرفی شایسته نیست که بزرگانی چون حافظ را در این دعوی دخیل نمائیم. از زاویه ای دیگر و به قول فرمایش یکی از دوستان، شاید به آن دلیل که خود فاقد این استعداد هستم از این زاویه به موضوع می نگرم. قضاوت با شما خواننده صمیمی
برای خواندن مطلب مورد بحث اینجا را کلیک کنید