به - پا - خیز

info_bepakhiz@yahoo.com

به پاخيز; مستقل بوده و به هیچ سازمان و نهادی وابستگی ندارد


25 July 2008

چرا اعدامها را مانع نمی گردیم؟

به پا خیز: امروزه و در کشورهای پیشرفته که انسان در جایگاه انسانیت دیده می شود، هرگونه تعرض به حریم خصوصی و شخصی هر فرد دیگری، ولو اینکه آن شخص فرزند یا همسر شما باشد جرم به حساب می آید
این جوامع در طول زمان به این ساختار مدنی دست پیدا کرده و امروز نیز بیش از گذشته سعی در تکمیل و ارتقای سطح آن را دارند، تا جائیکه قوانینی به تصویب می رسانند که در آن شرایط کودک تا قبل از سن 18 سالگی مرتب و بصورت منظم کنترل می گردد که مبادا حتی پدر و مادر رفتاری غیر معمول را با آن کودک داشته باشند
از سوی دیگر و در کنار موضوع مهم جامعه مدنی و جایگاه ویژه انسان، امنیت اجتماعی و فردی افراد نیز به شیوه ای مطلوب تامین می گردد
در این کشورها و در خیابانها نه خبری از گشت های ویژه و کلاه کج ها به چشم می آید و نه سرکوبهای وحشیانه و غیر انسانی و تجاوز به خصوصی ترین مسایل مردم از سوی پلیس و دستگاه حاکمه
اعدام نیز به عنوان وحشیانه ترین نوع مجازات، مدت مدیدی است که از قوانین این کشورها بر چیده شده است. اما چرا می گوئیم وحشیانه؟
برای پاسخ به این سوال ابتدا باید ببینیم که اصلا اعدام چه معنائی دارد. در یک جمله کوتاه می توان گفت اعدام در حقیقت به قتل رساندن و کشتن یک شخص از سوی دستگاه قضائی به سبب جرمی که آن شخص مرتکب شده است می باشد
يعني یک گروه سیاسی که به هر نحو ممکن توانسته قدرت را در دست بگیرد، خود را صاحب اختیار جان توده مردم دانسته و صلاحيت آن را مي يابند که فردي را به مرگ محکوم کنند و اورا بکشند
مسلما حکومتی که اجرای حکم اعدام را در قوانین خود دارد یک حکومت دموکرات نمی باشد. این را از آن جهت می گویم که بنیاد و رکن اصلی یک حکومت دموکراتیک بر پایه محافظت از جان و مال مردم در معنای عام و خاص و به تدبیر دیگر محترم شمردن حق حیات افراد آن جامعه و پاسداری از آن می باشد
این حق، توسط حکومت و یا هیچ فرد دیگری اعطا نگردیده که قابل استرداد باشد
در اینجا قصد پرداختن به موضوع قتل و یا سایر جرایمی که مجازات اعدام برای آنها در نظر گرفته شده را ندارم، چرا که بسیاری از این موارد جنبه سیاسی و یا ایدوئولوژیک دارند و بسیاری دیگر بر گرفته از قوانین چهارده قرن پیش می باشند. از این موضوع نباید غافل شد که در برخی موارد نیز حکومت به جهت ایجاد رعب و وحشت و در نهایت حفظ قدرت و ادامه تسلط خویش، این حکم وحشیانه و ترسناک را برای برخی موارد که شاید حتی نتوان نام جرم بر آنها نهاد در نظر می گیرد
نمونه بارز آن تلاش حاکمان ایران برای در نظر گرفتن حکم اعدام برای وبلاگ نویسان می باشد
این موضوع را رها می کنم و به ادامه بحث خود می پردازم
با توجه به موارد فوق الذکر پس چرا مجازات اعدام در حال حاضر لا اقل در خصوص قصاص نفس، از سوی بسیاری از مردم جامعه امروز ما تایید می گردد؟
این موضوع دلایل بسیاری دارد اما توجه به یکی از این نکات را در اینجا ضروری می بینم. همانگونه که در بالا گفتم اعدام همان کشتن است. پس چرا شخصی که بنا به نظر قاضی محکوم به مردن می باشد را می کشند اما قاضی و مسببین کشتن این فرد کشته نمی شوند تا افراد دیگری را نیز به همین چوبه بسپارند و به زندگی ایشان پایان دهند؟
مگر نه اینکه از لحاظ وجدانی نیز "کشتن" يک انسان بصورت خودسرانه مجاز نبوده و همگان آن را تقبیح می کنیم؟
برتری آن فرد قاضی و یا حاکم شرع نسبت به من و شما در چیست که او امتیاز این را می یابد تا بتواند جان انسانها را از ایشان بگیرد و در برابر این کار حقوق دریافت نماید و از این راه امرار معاش نماید؟
یعنی هر کدام از ما اگر 4 سال درس حقوق بخوانیم، می توانیم در مورد جان انسانها و سرنوشت خانواده ها تصمیم گیری کنیم؟
آیا فکر نمی کنید که من، شما و سایر افراد این جامعه که در برابر این اعدامها سکوت اختیار می کنیم و در مواردی حتی خودمان پولی را بعنوان دیه پرداخت می کنیم تا این عمل وحشتناک اجرا گردد، در برابر تمامی اعدام ها مسئول بوده و شریک جرم حکومت می باشیم؟
چرا عمل (( کشتن )) را اگر یک فرد انجام دهد باید او را کشت، اما اگر یک جمع بنام دولت آن را انجام دهد شایسته هم می باشد و حتی در آمار و ارقام نیز به آن می بالند و از ذکر آن ابائی نمی کنند؟
چرا پس از سالها که از اجرای این حکم وحشیانه می گذرد، هنوز کسی در نیافته که مجازات اعدام خاصیت بازدارندگی نداشته هیچ، در بسیاری از موارد اجرای این حکم در ملا عام موجب فرو ریختن قبح آن و یا تاثیرات بسیار نامطلوب بر روح و روان جامعه بوده است؟
تا کی می توان سکوت کرد و هر روز دستمان را به خونی آلوده کنیم؟ براستی وقت آن نرسیده که بپاخیزیم و دست از کشتن انسان ها برداریم؟
آری تا زمانیکه سکوت اختیار نمائیم، تک تک ما در برابر هر اعدامی مسئول هستیم
در پایان این چند بیت از شعر ((عشق یعنی)) که بی مناسبت با موضوع نمی باشد را درج میکنم
عشق يعنى مرگ دوران حجر
تن سپردن به نسيمى از سحر
عشق يعنى در دل مردم شدن
مانع از اعدام و رجم و
دادن فرصت به اين و آن شدن

24 July 2008

!می شود چند لحظه ای خندید

اگر در دنیای بی سر و ته اینترنت جستجو کنید، گاهی اوقات به چیزهائی برخورد می کنید که دیدین و یا شنیدن آنها خالی از لطف نیست. فایل زیر مجموعه ای از مصاحبه ها ، یا بهتر بگویم پشت صحنه مصاحبه های خبرنگاران صدا و سیما است که به بیرون درز پیدا کرده است

دیدن این ویدئوی کوتاه خالی از لطف نیست

17 July 2008

هر دم از این باغ بری می رسد - قسمت آخر

به پا خیز: خلاصه بعد از چند ثانیه ای که حسابی از خجالت هم در آمدیم، با لحن تهدید آمیزی گفت: اگر تا فردا صبح سیصد هزار تومان دیگر را به وی دادم که هیچ، و الا شماره کنتور واقعی را رد خواهد کرد
من هم با عصبانیت گفتم که ترجیح می دهم تا کل میلغ را پرداخت نمایم اما این پول زور را نپردازم. در پایان از ایشان خواستم تا مبلغی که امشب از من تحویل گرفته را پس بیاورد و شماره واقعی کنتور را درج بنماید. اما ایشان در عین ناباوری خطاب به من گفت: شما چیزی به من نداده اید که قرار باشد پس بگیرید
دوباره داد و فریاد من به هوا برخاست و او را تهدید کردم که اگر زندگی ام هم نابود شود، نمی گذارم این پول از گلوی ایشان پائین برود
به او گفتم که شکایت می کنم و موضوع را به اطلاع حراست آب و برق کیش خواهم رساند
الان دو روزی از آن موضوع می گذرد و منتظر بودم که ببینم ایشان چه می کند، که امروز سر و کله اش پیدا شد
نفر دوم که همراه آن مامور شرکت آب و برق بود از ماموران اطلاعاتی جزیره است و در حراست سپاه مستقر در فرودگاه نیز مشغول بکار است
از او پرسیدم: خوب قضیه چه ربطی به این مامور سپاه یا بقول خودتان اطلاعاتی دارد؟
او سری تکان داد و گفت: آنها آمده بودند تا بگویند که من قصد پرداخت رشوه به آن مامور را داشته ام و پیگیری موضوع بر عهده آن آقای اطلاعاتی گذاشته شده است
کلی من را تهدید کرده اند که شواهد بر علیه من است، ضمن اینکه می گویند مبلغ پنجاه هزار تومان هم پرداخت کرده ای که مامور اداره آب و برق با هماهنگی ما دریافت کرده و کپی پنجاه هزار تومان از پولهائی که من پرداخت کرده بودم را نیز به من نشان دادند. در حالیکه من پانصد هزار تومان پرداخته ام نه پنجاه هزار تومان
پرسیدم خوب، حالا حرف حسابشان چی هست؟
گفت: الان پس از کلی تهدید بالاخره به من گفتند که بهتر است کاری نکنم تا این پرونده تشکیل و پیگیری شود. حالا قرار شد تا شب از نزدیک با آن مامور آب و برق دیداری داشته باشم و موضوع را حل کنیم، اما مشکل اینجاست که ایشان می گویند تو فقط پنجاه هزار تومان پول داده ای و چهارصد و پنجاه هزار تومان دیگر بلاتکلیف است
کمی با خود فکر کرده و از مرد فروشنده عذرخواهی کردم از اینکه هیچ کاری از دست من حقوق دان نیز در این گونه موارد بر نمی آید
براستی این مملکت به چه سوئی سوق داده می شود؟

14 July 2008

هر دم از این باغ بری می رسد - قسمت دوم

به پا خیز: از مرد فروشنده خواستم تا آرامشش را حفظ کند و بر اعصاب خود تسلط یابد و سپس شروع به حرف زدن نماید. او گفت: این مغازه را با هزار قرض و بدهکاری راه انداخته ام. قبل از این نزدیک به دوازده سال در همین جزیره و در مغازه های دیگر شاگردی کرده ام و تقریبا هشت ماهی میشود که این مغازه را باز کرده ام و بایستی خرج دو خانواده را دربیاورم
در کیش هزینه آب و برق بخصوص مکانهای تجاری بسیار سنگین است. یعنی گاهی اوقات می بایست در دوره ( دو ماه) مبلغی نزدیک به دو یا دو و نیم میلیون تومان را بپردازیم. از این رو مجبوریم که هوای مامورین شرکت آب و برق کیش را داشته باشیم
معمولا مبلغی را بصورت وجه نقد یا همان رشوه پرداخت می کنیم تا آنها هزینه را کمتر برآورد کنند
از او پرسیدم، یک یا چند دوره این کار را کردی، اگر بعد شرکت متوجه شود چی؟ شماره کنتور که موجود است
سری تکان و داد و گفت: ای آقا، کجای کار هستید؟ این پول رو که این مامور فقط برای خودش نمی گیرد. او باید آدمهای دیگر هم تطمیع کند
او ادامه داد:یکی از این دو نفر که دیدی از ماموران شرکت آب و برق بود. در آخرین دوره که برای یادداشت شماره کنتور ها آمده بود، به من گفت که هزینه ات این ماه بالای سه میلیون تومان می شود. از او خواهش کردم که یکجوری سر و تهش را بهم بیاورد. بعد از کمی فکر کردن و بالا و پائین کردن گفت باید مبلغ هشتصد هزار تومان بهمن بدهی تا بتوانم کاری انجام دهم
به او گفتم من هر دوره در حدودیک میلیون تومان رسما و توسط قبض ارسالی پرداخت می کنم و همیشه دویست تا سیصد هزار تومان هم به شما داده ام. اگر هشتصد هزار تومان به شما بدهم و یک میلیون هم به حساب واریز کنم خوب تقریبا همه اش را پرداخت کرده ام. مگر من چقدر درآمد دارم؟
گفت: میل خودت است، اگر تا فردا شب پول را آوردی که هیچ. اگر نه، من لیست را با شماره کنتور واقعی شما رد خواهم کرد
تا شب کلی فکر کردم، بالاخره تصمیم گرفتم تا مبلغ پانصد هزار تومان را برای ایشان ببرم. این را هم بگویم که فقط اسکناس قبول می کند و از دریافت تراول پرهیز می کند
شب پس از تعطیلی مغازه به موبایل ایشان تماس گرفتم و با او قرار گذاشتم
به محل قرار رفتم و شام هم مهمان من بود. بسته را به او دادم و خواهش کردم که همین مقدار را از من بپذیرد. از میزان پول پرسید، به وی گفتم این پول به اندازه ایست که نه سیخ بسوزد و نه کباب
اما او اصرار داشت که مرغ یک پا دارد. بالاخره پول را در داخل کیفش گذاشتم و گفتم حتما در دوره های آینده تلافی خواهم کرد
تازه به خانه رسیده بودم که زنگ موبایلم به صدا درآمد. گوشی را برداشتم و هنوز چیزی نگفته بودم شروع به شنیدن ناسزا و توهین کردم. بالاخره پس از چند ثانیه متوجه شدم که طرف مقابل همان مامور آب و برق است. من هم کنترل اعصابم را از دست دادم و جوابش را با همان لحن خودش دادم
ادامه دارد

01 July 2008

! هر دم از این باغ بری میرسد

قسمت اول
به پا خیز: روزگار غریبی شده و گاهی اوقات آدم چیزهائی می شنود که در نوع خود قابل تامل است
چند روز پیش با دوستی در داخل ایران صحبت می کردم. صحبت بر سر اوضاع نابسامان اقتصادی مملکت بود و اینکه مردم چگونه با این اوضاع سر می کنند. مطلبی را از این دوست شنیدم و بد ندیدم تا این موضوع را بی کم و کاست برای شما عزیزان نیز نقل قول نمایم
ایشان تعریف می کرد که: برای چند روز تعطیلات به جزیره کیش سفر کرده بودم. در حین خرید از یکی از مغازه ها بودم که دو نفر آقا به داخل آمدند. بلافاصله متوجه دستپاچگی فروشنده شدم، اما از روی کنجکاوی خودم را با لباسهائی که فروشنده برای رویت من روی پیشخوان پهن کرده بود مشغول کردم
آن دو نفر چند لحظه ای در مغازه چرخیدند و بعد مرد فروشنده را به بیرون صدا زدند. کماکان در پی اینکه سر از عاقبت ماجرا در بیاورم در مغازه باقی ماندم
حدود پنج دقیقه ای طول کشیده بود اما از فروشنده خبری نبود، به درب مغازه آمدم تا سر و گوشی آب بدهم که دیدم در گوشه پاساژ با فروشنده گفتگو می کنند
.در همین زمان از دستبندی که از کنار لبه جلوئی کت یکی از آن دو نفر پیدا بود متوجه شدم که ایشان مامور هستند
به داخل مغازه آمدم و نمی دانستم که باید بروم یا بمانم؟ از این می ترسیدم که بروم و فروشنده بیاید و مدعی شود که مثلا فلان جنسم نیست
چند دقیقه ای طول کشید و بالاخره مرد فروشنده آمد. بنده خدا دست و پایش می لرزید و زیر لب فحش و ناسزا بود که نثار روح امام راحل و ریش حضرت آیت الله خامنه ای و . . . می کرد
خلاصه این رو بگم که هیچکدوم از آیات عظام و کله گنده های نظام را بی نصیب نگذاشت
از او خواستم که کمی آرام باشد و البته مراقب. بنده خدا از شدت عصبانیت ماهیچه های صورتش هم می لرزید
خودم را معرفی کردم و کارت وکالتم را به او دادم. به او گفتم اگه کمکی از دست من بر بیاد حتما انجام خواهم داد. گوئی منتظر بود تا جائی خودش رو خالی کند. دستهای مرد رو گرفتم و ازش خواستم تا آرامتر حرف بزند و خودش را کنترل کند
از من خواست تا بنشینم و بطرف درب مغازه رفت و آن را قفل کرد و سر درد دلش باز شد


... ادامه دارد

قلم شرمنده حیوان وحشیست - اگر این جمله را وحشی بخواند

به پا خیز: در لابلای ایمیل های شما خوانندگان عزیز، گاهی اوقات مطالب و مستنداتی به دست می آید که موی بر بدن می ایستاند و دست بر دست می لرزاند
عکسها و دست نوشته هائی (که بصورت اسکن شده برای من ارسال شده است ) را که در پائین این نوشتار ملاحظه می کنید، روز گذشته دریافت کرده ام. براستی قلم قاصر از توصیف حیوانیت حاکم بر انسانهائیست که امروز در کشوری بنام ایران و تحت لوای عدالت و مهرورزی بر ایشان سایه انداخته است
شما خود مطالب ارسال شده را بخوانید و عکسها را نیز مروری نمائید تا موضوع بیشتر
برایتان روشن گردد


























!!! یار زخم خورده طوفان و فلانی سفره می آراید

به پا خیز: شاید کسی وجود نداشته باشد که هجدهم تیرماه هفتاد وهشت، نام احمد باطبی را در ذهنش، ولو برای لحظه ای تداعی نسازد و آن شاهکار" جمشید بایرامی " را بیاد نیاورد
تصویری که با تیزهوشی هرچه تمام تر شکار گردید و امروز یادآور لحظات پرالتهاب آن روزهائی است که پشت حاکمیت را به لرزه درآورد و پس از آن سنبل جنبش حق طلبانه یاران دبستانی گردید
جنبشی سترگ و برخاسته از تار و پود مردمی آزاده اما دربند
اما امروز نزدیک به 9 سال از آن روزها می گذرد و در طی این سالها جنبش دانشجوئی ایران لطمات و صدمات فراوانی را متحمل شده است. از اهرم فشار و سرکوب حاکمیت گرفته تا کج اندیشی های آن دسته از روشنفکرنماهائی که هویت و امتداد این جنبش را زیر سئوال برده و در برخی موارد نیز منکر وجود هرگونه جنبش و حرکت سیاسی و ایدوئولوژیک نظام مند و استوار بر عنصر اندیشه و هدف می باشند
اما در اینجا قصد پرداختن به این موضوع را ندارم، که موضوعی جالب تر توجهم را بخود جلب کرده است
گروه "فعالان حقوق بشر " طی اطلاعیه ای "عجیب و قریب" خبر خروج احمد باطبی، یکی از معروفترین فعالان سیاسی و نامدارترین دانشجو در میان زندانیان سیاسی درایران را منتشر کرده است
اما چرا عجیب و قریب؟
همان گونه که از نام این گروه پیداست، ایشان یک گروه حقوق بشری هستند. در بسیاری موارد نیز پیش آمده که مسئول و یا سخنگوی این گروه در برابر برخی ایرادات وارده به نفس کار ایشان و بعضا برخی تبعیضات در خصوص واکنشهای صادره از سوی این گروه عکس العمل نشان داده و اینگونه از خود دفاع کرده اند که "ما صرفا "یک گروه حقوق بشری هستیم و از هرگونه موضع گیری که رنگ و بوی سیاسی داشته باشد، جدا پرهیز می کنیم
با مروری گذرا بر متن اعلامیه صادره از سوی ایشان، آنچه بیش از هر چیز مشهود می نماید این است که این گروه در اطلاعیه بلند بالای خود با ادبیاتی کاملا سیاسی و خارج از ادبیات یک گروه مدافع حقوق بشر، احمد باطبی را از این پس و با خروج وی از ایران بعنوان سخنگوی خود اعلام داشته است
نکته دوم آنکه چگونه یک گروه مدافع حقوق بشری در ایران اطلاعاتی را از دستگاه مخوف اطلاعاتی ایران مبنی بر" اعزام نیروهای امنیتی ایران به مناطق مرزی و مورد گمان که احمال تردد احمد باطبی در آنجا وجود داشت و تعقیب و گریز تا عمق خاک کشور همسایه " را در کوتاهترین زمان ممکنه بدست آورده و یک فراری از دست حکومت ضد انسانی را با این عجله بعنوان "سخنگوی برون مرزی" خود معرفی می کند؟؟؟
در حالیکه دست اندرکاران این گروه محترم در ایران و بصورت آشکارا زندگی می کنند و عملا حوزه فعالیتی ایشان درون مرزی است
تا زمانیکه احمد باطبی به یک مکان کاملا امن دسترسی پیدا نکرده باشد، حتی عقلانی نیست که ایشان با خانواده خود تماس داشته باشد، چه رسد باینکه در نقش سخنگوی این سازمان انجام وظیفه نماید. پس این همه عجله برای چه می تواند باشد؟؟؟
نکته سوم آنکه معمولا در اینگونه موارد بهتر است تا در اسرع وقت و بدور از هرگونه حاشیه روی، نهادهای بین المللی، سازمانهای حقوق بشری و حتی المقدور تشکیلاتی نظیر پارلمان اروپا و نهادهائی در این سطح را آگاه نمود تا از طریق دستگاه دیپلماسی و سایر روشهای مرسوم، دولت و حکومت کشور همسایه ای که باطبی در حال حاضر در آن بسر می برد را مقید به حفظ جان و تامین امنیت ایشان نمایند، تا زمانیکه به کشور امن سوم منتقل گردد
اما در طول بیست و چند خط محتویات این بیانیه آنچه که از ابتدا و انتها و بطور کلی اهم و فی الاهم این مکتوبه بدست می آید این است که : ایها الناس، احمد باطبی معروف، عضو کادر مرکزی این گروه است، کارش را در اینجا برای گروه خوب انجام داد، الان هم که توانست از جهنم اوین بگریزد، پاداشش این است که سخنگوی ما می شود
نکته مهم اینجاست که آیا باطبی و امثال باطبی ها که در عرصه های مختلف مبارزاتی از جمله جنبش دانشجوئی کم نیستند به این پستها نیازمندند، یا دوستان ما با عنوان " فعالان حقوق بشر" ؟؟؟
. متن اعلامیه را از
اینجا می توانید بخوانید

ای دوست در روضه’ قلب جز گل عشق مکار


به پا خیز: در خبرها آمده بود که شش نفر از اعضای محفل روحانی بهائیان ایرانی، همزمان و در منازل شخصیشان دستگیر شده اند. موضوعیکه یادآور حوادث تلخی برای جامعه بهائیت ایرانی و وجدانهای بیدار غیر بهائی می باشداز آنجائیکه سالیان درازی با بسیاری از پیروان این آئین رفت و آمد نزدیک داشته و بعنوان یک غیر بهائی در جمع ایشان حاضر و بعضا بحثهائی نیز داشته ام و البته همواره از محبتهای این خوبان بهره مند بوده ام، بر حسب وظیفه و شناخت خود ( هر چند اندک )، نسبت به نگارش این مطلب با محوریت مشکلات بهائیان ایرانی و از آن مهمتر مشکل حاکمیت و دستگاه حاکم با این اقلیت مذهبی، اقدام می نمایم
بر اساس اصل سیزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ، ایرانیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی تنها اقلیت های دینی شناخته می شوند که در حدود قانون در انجام مراسم دینی خود آزادند و در احوال شخصیه و تعلیمات دینی بر طبق آئین خود عمل می کنند ( البته عملا همین موضوع نیز به مثابه بسیاری از اصول قانون اساسی سراپا قصور جمهوری اسلامی رعایت نمی شود و بارها دیده ایم که حقوق اقلیتهای رسمی مذهبی هم زیر پا گذارده می شود و گزارشهایی از نقض حقوق ایشان و بخصوص رهبران و مبلغانشان بدست می رسد). یعنی در صریح ترین سند حکومتی متعلق به جمهوری اسلامی، حقوق بالغ بر سیصد هزار نفر ( بنا بر آمار و اطلاعات منتشره از سوی بیت العدل الهی در اسرائیل ) انسان با تصویب این قانون زیرپا گذاشته می شود
در گام بعدی و بر اثر تبلیغات مسموم و ضد بهائی در سطح جامعه، بسیاری از بهائیان در شهرهای بخصوص کوچک شناسائی، دستگیر و در محاکماتی استثنائی بعضا اعدام و یا کلیه اموال ایشان به نفع دولت مصادره می گرددپس از این و در فاصله کمتر از یکسال از تصویب قانون اساسی، همه نه نفر اعضاى محفل روحانى ملى بهائيان ايران ربوده شده که تا کنون هم نشانى از آنها پيدا نشده است
پس از آن محفل روحانى ملى بهائيان ايران مجددا تشكيل می گردد، اما اين محفل نيز با اعدام هشت عضو آن متلاشى می شود
بدنبال آن و در سال 1362 حكومت ايران همه مؤسسات رسمى ادارى بهائى را غيرقانونى اعلام می کند
من خود بخوبی بیاد می آورم که بر اثر تبلیغات ضد بهائی حکومت در آن دوران، مردم عامه نیز ایشان را نجس و فاسد می نامیدند، آنها را متهم می کردند که ناپاک هستند و با محارم خود ازدواج می کنند، جاسوس اسراییل، انگلیس و آمریکا هستند و بسیاری مذخرفات دیگراین روند و یا بهتر بگوئیم سرکوب و نسل کشی بهائیان تا سال 1377 بيش از دويست كشته يا اعدام بر جای گذارد
روحانیون و افراطیون مذهب شیعه همواره با این دین و پیروان آن در عناد بوده و ایشان را پیروان فرقه ضاله نامیده اند. شاید بسیاری از افراد ندانند که انجمن حجتیه، همان فرقه ای که امروز سکان هدایتش در دستان مصباح یزدی است و احمدی نژاد از مریدان پر و پا قرص ایشان بر کرسی ریاست جمهوری ایران ( شما بخوانید ویران ) تکیه داده، در بدو تاسیس بمنظور مبازه فکری و عملی با بهاييان تاسیس گردید. این بدان معنی است که بهاييت تنها مذهبی در ايران است که برای مبارزه با آنان نهاد ويژه ای تاسيس گردیده است
این موضوع به همین جا ختم نگردیده و در سایر قوانین جاریه کشور، ظلمی چند برابر بر ایشان وارد آمده است
بعنوان مثال در قانون مجازات اسلامی ( که در ایران اجرا می شود ) خون بهای زن مسلمان نصف مرد ‏ مسلمان است و این قانون درمورد پیروان ادیان سه گانه که اهل کتاب هستند نیز اجرا میشود، اما آیا می دانید اگر مسلمانی ‏ یک بهائی را بکشد ملزم به پرداخت دیه یا خونبها نخواهد بود ؟
این بدان معناست که اگریک ایرانی مسلمان اقدام به قتل یا مجروح کردن بهائیان بنماید از جبران خسارت و قصاص معاف است زیرا قربانی آنها "کفار غیر اهل ذمه" هستند
و نمونه آشکارای دیگر آنکه جوانان بهائی از حق تحصیل در سرزمین آباء و اجدادیشان محرومند
این بدان خاطر است که اگر یک جوان بهائی دروغ بگوید از دیانت بهائی خارج شده است. چرا که در بهائیت تقیه وجود ندارد، حال اگر یک داوطلب کنکور ورودی دانشگاه در ایران، به مذهب بهائیت عقیده داشته باشد و در برگه پرسشنامه کنکور "مذهب" را بهائی ذکر کند، از شرکت در آزمون سراسری محروم می شود
اما واقعا دلیل اصلی این همه فشار و سرکوب یا بهتر بگوئیم ترس از اقلیتی که به گفته منابع دولتی و حکومتی تعداد ایشان از چهل هزار نفر در ایران تجاوز نمی کند چیست؟
در ظاهرحکومت ایران مدعی است که جمعیت بهائی فرقه‌ای سیاسی است و جامعه‌ای دینی نیست و در نتیجه مرتد محسوب می‌شوند و بر این اساس حکومت ایران همواره با استناد به موادّ 500 و 698 قانون جزای اسلامی، که به ترتیب مرتبط با فعالیت‌های علیه دولت و انتشار اکاذیب است، برای توجیه خشونت خود علیه جمعیت بهائی استفاده می‌کند
اما واقعا چنین است؟ سرکوب اقلیتی که براساس باور دینی خود، هیچگاه در سیاست دخالت نکرده و نمی کنند با چنین بهانه ای سازگاری ندارد
در این زمینه و در طی سالیان گذشته مطالعات و مصاحباتی محدود داشته ام، اما آنچه که بیش از سایر دلایل، منطقی بنظر می آید به تفاوت بنیادین بهائیت با مذهب شیعه بر می گردد. در این خصوص قصد انجام بحث تفصیلی ندارم و فقط به ذکر نکات اصلی بسنده می کنم
همانگونه که میدانید پایه و اساس مذهب شیعه ( یا بهتر بگوئیم چهار چوب حکومت جمهوری اسلامی ) و چشم انداز و افق این مذهب در برابر دیدگان پیروان "ظهور امام زمان" و منجی عالم بشریت است، که البته دوران پس از ظهور و اتفاقاتی که خواهد افتاد وآینده مسلمین، پررنگ ترین قسمت این قضیه بحساب می آید
این موضوع در آئین بهائیت بصراحت رد می شود، چرا که بهاييان مدعی هستند که با ظهور امام دوازدهم شيعه، دوران انتظار برای منجی موعود به پايان رسيده و با نزول مذهب نو، قوانين و شريعت اسلامی منسوخ شده است و این در حالی است که حکومت اسلامی ایران و روحانیون شیعه; مشروعيت، بقا، حفظ قدرت و سلطه مذهبی و سياسی خود بر ایران ( که امروز داعیه جهانی شدن آن را دارند ) را در نسبت با امام دوازدهم و دوران غيبت ایشان و در پاسداری از شريعت اسلامی و باز تولید قوانین شرعی و احکام ثانویه و تطبيق آن با ضرورت های زمان و شرایط حال توضيح داده و توجیه می کنند
از آنجائیکه بهائیان معتقد هستند که امام زمان ظهور کرده است، بنابراین عملا دوران غیبتی وجود ندارد تا حیات و مشروعیت این نظام و موضوع ولایت فقیه و در کل روحانیت شیعه توجیه شدنی باشد
از سوی دیگر بهائیت بر خلاف سایر مذاهب و بخصوص مکتب ولائی، حضور و وجود روحانیت را حتی در عرصه اجرای آيين های مذهبی و آموزش آموزه های دينی نفی می کند
در حقیقت اعتراض و تقابل با رادیکالیسم دینی که بخش عمده آن زائیده و دست آموز روحانیون مذهبی، اعم از یهودی، مسیحی و بخصوص اسلامی است، یکی از ارکان اصلی بهائیت بشمار می آید که موضوع کنار آمدن حکومت جمهوری اسلامی با این مذهب بمنزله عقب نشینی صریح از مواضع عقیدتی و ایدوئولوژیکی خود و برچیدن دکان حکومت داری و بساط علمای شیعه است
اما سکوت جامعه روشنفکر و بعضا نهادهای حقوق بشری ایرانی در این میان و در برابر سرکوبی این چنین، بدور از حقانیت و یا ساختگی بودن این مذهب و به صرف انسانیت ، پایبندی به اصول دموکراتیک و آزادیهای فردی و اجتماعی جای تعجب دارد
این گونه برخوردها البته تازگی نداشته و در مسائل و موضوعات مرتبط با خلقهای تحت ستم ایران به کرات از سوی این دوستان دیده شده استمسلما با چنین خط مشی فکری هیچگاه شاهد استقرار یک جامعه دموکرات و آزاد در ایران نخواهیم بود مگر آنکه همواره مصداق "ای دوست در روضه’ قلب جز گل عشق مکار" منش روشمان قرار گیرد و عشق به همنوع و هموطن ، فارغ از هرگونه اندیشه، مذهب و ریشه نژادی نهایت آمالمان

!!! فضا بس ناجوانمردانه رنگین است


به پا خیز : بر اساس اخبار دریافتی از تبریز اداره کل تربیت بدنی استان آذربایجان شرقی فراخوانی را به منظور برگزاری پیاده روی بجهت ترویج ورزش صبحگاهی صادر کرده است
شرکت کنندگان می گویند بر اساس فراخوان و در موعد مقرر حاضر گردیدیم، اما متوجه شدیم که برگزارکنندگان بر خلاف فراخوان صادره قصد استفاده و یا بهتر بگوئیم سو استفاده از جمعیت حاضر را دارندبنا به گفته ایشان و با توجه به عکسهای موجود از مراسم، به جز تعداد قلیلی، اکثر شرکت کنندگان هیچ پلاکاردی با مضمون راهپیمائی " روز خلیج فارس" در دست ندارندعکسها را از اینجا ببینید: یک - دو - سه
ایشان در ادامه می افزایند که برخی افراد از جمله یک روزنامه نگار پانیرانیست بنام آقای پ.پ سعی دارند تا این تجمع را به اسم پانیرانیست ها تمام کنند
بسیاری از شرکت کنندگان ضمن انتقاد از تحریف این خبر به رسانه هائی همچون رادیو فردا و صدای آمریکا نیز شدیدا اعتراض دارند که چرا ایشان بعنوان رسانه هائی خبری، بر این امر مبادرت می ورزند

!!! قافله بی ساربان و رهروان بی اعتنا


به پا خیز: یادم می آید روزهای آغازین جنگ، با گران شدن برخی کالاهای اساسی و در نهایت اجرای طرح سهمیه بندی بسیاری از مایحتاج اولیه مردم، همه مردم از خاطرات نان دانه ای یک قران و گوشت کیلوئی هفت قران و از این طیف صحبتها، سخن به میان می آوردند
شاید شما هم مثل من در آن روزگار به این سخنان در دلتان ریشخند می زدید و یا اینکه با خود می اندیشیدید که آیا روزی خواهد آمد که ما هم برای فرزندانمان بگوئیم (مثلا) یادش بخیر نان سنگک دانه ای دو تومان بود و یا اینکه برنج کیلوئی سی تومان وآنها دهانشان از تعجب باز بماند و در دلهایشان به ریشمان بخندند؟
اینبار باید بگوئیم متاسفانه این آرزو یا بهتر بگویم این توهم نیز بوقوع پیوست، اما آیا امروز کسی حال خندیدن هم دارد؟
امروز به خبری برخوردم که با خواندن تیتر آن دهانم برای چند ثانیه ای باز مانده بود و چشمانم در نبرد با عنوان این خبر از جایشان بیرون زده بودند
یکی از سایتهای خبری به نقل از "آفتاب" ماجرای فروش نان سنگک دانه ای هزار و پانصد تومان را منعکس کرده بود. بعد از چند ثانیه که از آن شوک اولیه خارج شدم، ابتدائا با خودم گفتم امکان دارد یک کلاغ چهل کلاغ شده باشد . از همین رو در موتور جستجوی گوگل عنوان خبر را جستجو کردم و متوجه شدم که این مسئله ابتدائا و توسط یک شهروند در تاریخ 28 فروردین در رادیو تهران مطرح و بازتاب داشته است و پس از آن سایتهای خبری به آن پرداخته اند
متاسفانه خبرصحت دارد و تنها چیزی که می شود خیلی سریع به آن اذعان داشت اینکه :جمهوری اسلامی با روندی که در تمامی عرصه ها از جمله اقتصادی، سیاسی و بویژه نقض آشکار حقوق بشر در پیش گرفته به نوعی مردم داخل، اپوزوسیون و حتی جامعه جهانی را نیز دچارنوعی سر در گمی نموده است. در واقع آدم گیج می شود و نمی داند به چه چیزی باید اعتراض کرد؟ اولویتها کدامند؟ و اصلا کسی پاسخ خواهد داد

حقوق بشر و مظلومیت حاکمان ایران


به پا خیز: در خبرها آمده بود که هاشمی شاهرودی رئیس قوه قضائیه جمهوری اسلامی در مصاحبه ای مطبوعاتی در کشور قطر عنوان کرده است که: برخلاف تبليغات مسموم استكباری، حقوق بشر در ابعاد مختلف آن حتی حقوق بزه‌كاران به خوبی در ايران رعايت می‌شود
در قسمتی از این مصاحبه شاهرودی ضمن مظلوم شمردن ایران ( که البته اگر منظور ایشان مردم تحت ستم می بود، جز حقیقت چیزی نبود، اما اشاره شاهرودی و تلاش وی به منظور نمایش چهره ای مظلوم از حکومت و رهبران ایران است) می افزاید: دامنه تبليغات و شطينت‌های محافل و دولت‌های استكباری در حال حاضر تنها محدود به كشور ما نيست، ما شاهد برنامه‌ريزی دشمنان برای توطئه عليه جهان اسلام و توهين به مقدسات هستيم
این دقیقا همان نکته ایست که در نوشتار کوتاهی با عنوان (( فتنه کیست)) بدان اشاره کردم، یعنی توسل به موضوعاتی از این قبیل در راستای شانتاژ سیاسی - تبلیغلتی در عرصه داخلی و بخصوص بین المللی بجهت طفره روی و کاهش فشارها در زمینه مسائل اتمی و نقض حقوق بشر
همه ما خوب می دانیم که هر حکومتی تا سر حد امکان سعی دارد تا مسائل، مشکلات، کاستی ها و در نهایت جنایات خود را مخفی نگه دارد
در کشورهای اروپائی و غربی نیز چنین مواردی به کرات دیده می شود، اما نکته قابل ذکر این است که در این کشورها کسی به جرم افشای تضییع ابتدائی ترین حقوق ملت در پشت درب های بسته محاکمه و در نهایت متهم نمی شود، اهالی قلم شبانه به قتل نمی رسند، روزنامه نگاران و وبلاگ نویسان به اعدام محکوم نمی شوند، زنان به جرم زن بودنشان حقیر شمرده نشده و در نهایت خواسته های برابری طلبانه شان با احکام سنگین زندان پاسخ داده نمی شود و هزاران جنایت دیگر از جمله اعدام نوجوانان، سرکوب مطالبات صنفی و سیاسی دانشجویان و قلع و قمع هر صدائی که بوی ملی گرائی را داشته باشد و دربرگیرنده مسائل و مشکلات خلقهای ساکن ایران باشد به این سهولت رخ نمی دهد
واقعا وقت آن نرسیده که این آقایان لااقل تعریف و تفسیر خود را پیرامون مسئله حقوق بشر ارائه دهند؟؟؟
چرا که آنچه که مردم به اسارت در آمده ایران و جامعه بین الملل در طی حکومت سی ساله جمهوری اسلامی از ایشان دیده و تجربه نموده اند چیزی جز حقوق بشر در معنای عام و خاص آن می باشد
شاید بهتر باشد تا آقای شاهرودی و دیگر سران نظام جمهوری اسلامی در این گونه موارد نیز از بکار بردن واژه خودی و غیر خودی ابائی نداشته باشند تا لااقل نکته ای منطقی و حقیقی در این کلمات و واژه ها به چشم بیاید

احضارهای کمیته انضباطی دانشگاه شیراز


به پا خیز: بر اساس اخباری که از طرف تنی چند از فعالین دانشجوئی دانشگاه شیراز بدستمان رسیده است تعداد دانشجویان احضارشده به کمیته انضباطی دانشگاه شیراز که تا پایان وقت اداری یکشنبه 18 فروردین به 28 تن رسیده بود, با احضار مجتبی بخشنده و علی شیدایی به مرز 30 نفر رسید
گفتنی است اتهام این دانشجویان که به خاطر خواسته های صنفی و استعفای محمد هادی صادقی رئیس دانشگاه دستبه تجمع زده بودند " ایجاد بلوا و آشوب در دانشگاه ! " عنوان شده است
این دانشجویان به علت شرکت در تجمع دو هفته ای اسفندماه احضار شده اند که روزانه بیش از ۱۳ ساعت ادامه می یافت یکی از کم نظیرترین اعتراضات دانشجویی بود که درطی سالیان اخیر شاهد ان بوده ایم. جمعیتی بیش از ۲۰۰۰ دانشجو، در چندین نوبت ساختمان مدیریت دانشگاه شیراز را تصرف کردند و چندین شب را نیز در آن ساختمان خوابیدند. تحرکات نیروهای بسیج و سایر نهادهای شبه نظامی درون و بیرون دانشگاه و حتی تهدیدهای حضوری و تلفنی دانشجویان و خانواده های آنان نیز نتوانست در کار این دانشجویان اخلالی ایجاد کند
در اسفند ماه گذشته پس از اتمام تجمع ده روزه دانشجویان که در اعتراض به مشکلات صنفی انجام شده 10 تن ديگر از دانشجويان مجموعا به 17ترم محروميت از تحصيل از سوي كميته انضباطي محكوم شده بودند.همچنین در اسفند ماه در دانشگاه شیراز، عاوم پزشکی و باهنر این شهر مجموعا 21 انشجو بازداشت شدندفعالین دانشجویی شیراز اظهار می دارند که این احضارها در روزهای آینده باز هم افزایش می یابد

فتنه کیست؟


به پا خیز: چند روزی می شود که فیلمی ( شما بخوانید یک فلش آماتور ) تیتر اول اکثر روزنامه ها ی اروپا و خبرگزاریهای جهان را به خود اختصاص داده است
این فیلم پانزده دقیقه ای که پنجشنبه شب گذشته در اینترنت منتشر گردید ساخته آقای ویلدرز ( یکی از نمایندگان پارلمان هلند ) می باشد
تا قبل از انتشار فیلم، آقای ویلدرز سعی بسیاری نمود تا بجهت ایجاد جنجال و البته کسب شهرت دائما چوب در کندوی زنبور کرده و واژه ضد اسلامی را بر این فیلم بچسباند که این کوشش تا حد بسیار زیادی موفق هم بود
طی چند روز گذشته چندین بار این فیلم را به همراه چند تن از دوستان مرور کردیم. این فلش مستند 15 دقیقه ای چیزی نیست بجز صحنه هاثی مستند از واقعه یازدهم سپتامبر در آمریکا و بمب گذاری در اسپانیا و بریده روزنامه هاثی که به این وقایع واکنش نشان داده اند، که به دفعات از تلویزیونهای کشورهای مختلف دنیا از جمله کشورهای اسلامی پخش شده است
جالب اینکه سایر سکانس ها ازتلویزیونهای کشورهائی نظیرعربستان سعودی، فلسطین(حماس)، مصر و حتی ايران گرفته شده است. بعنوان مثال از نمازجمعه ايران و حرف های محمود احمدی نژاد
اگر اين صحنه ها بد و توهین آمیز است چرا این کشورها آنها را در تلويزيون های خود نمایش داده اند؟؟؟
و البته غیر از این تنها می شود به نمودار آمار جمعیت مسلمانان در هلند طی دهه های اخیر اشاره کرد و دیگر هیچ
پس چرا از یکسو ویلدرز را بزرگ می کنند و از سوی دیگر بر گوری می گریند که مرده ای در آن نیست؟
حکومتهائی نظیر جمهوری اسلامی به چنین خوراکهائی به جهت کاهش فشارهای بین المللی بر سر برنامه اتمی ایران و نیز نقض صریح حقوق اقشار مختلف مردم در ایران، در عرصه های داخلی و خارجی نیاز دارند، اما مابقی سر و صداها برای چیست؟
فتنه کیست؟
کلیپ 15 دقیقه ای ویلدرزیا اعمال و رفتار و خشونتها و در نهایت ترورهای تندروهای افراطی؟
بنظر من فتنه مسلمانانی هستند که چنين تصويری از دين خود داده اند و سایر مسلمانان نیز بهتر است تا بجای آنکه کاریکاتوریست دانمارکی و یا ویلدرز هلندی را جلوی خود بگذارند بر علیه بنیاد گرایان و مرتجعینی بپاخیزند که چنین تصویری از دینشان به نمایش گذاشته اند

امیر فرشاد ابراهیمی به آلمان بازگردانده شد

به پا خیز: پس از 18 ساعت بازداشت در بازداشتگاه فرودگاه استانبول، سرانجام امیر فرشاد ابراهیمی به آلمان بازگردانده شد. در طی این مدت رایزنی های فراوانی میان مقامات غربی و فعالان حقوق بشر و مقامات ترک صورت پذیرفت
امير فرشاد که در زندان به تلفن همراه خود دسترسی داشت به لس آنجلس تايمز گفت: يک مقام ترک آمد و گفت هر موقع که تو به اينجا می آيی کار سياسی می کنی و برای ما با ايران مشکل درست می کنی
وی اضافه میکند : مردی آمد و ادعا کرد که ايرانی ها آمده اند و درخواست کرده اند من را به ايران بازگردانند

جان امیر فرشاد ابراهیمی در خطر است

به پا خیز: با خبر شدیم که آقای امیر فرشاد ابراهیمی که به قصد دیدن خانواده خود به ترکیه سفر کرده بود در شهر استانبول توسط پلیس ترکیه دستگیر شده است و دولت ترکیه در حال رایزنی ( شما بخوانید چانه زنی سیاسی بجهت معامله) با دولت جمهوری اسلامی است
لذا شایسته است تا در چنین شرایطی احزاب، نهادها، و بویژه سازمانهای حقوق بشری ایرانی فارغ از هرگونه خط مشی سیاسی اقدامات لازم را بعمل آورند تا از رخداد و فاجعه ای دیگر جلوگیری شود


شماره پاسپورت پناهندگی آلمانی ایشان
N-0014860